
علما و اندیشمندان جهان اسلام با توجه به وسعت مفهومی و مصداقی مساله شفاعت ،تقسیم بندیهای متفاوتی را نسبت به این موضوع ارائه نموده اند. از جمله می توان به تقسیم بندی موضوعی شفاعت تکوینی و شفاعت تشریعی اشاره کرد. شفاعت تشریعی نیز با توجه به ادبیات کلام وحی به شفاعت رهبری،وشفاعت تفضلی یا شفاعت مغفرت، تقسیم گردیده که هر یک از این تقسیمات گویای کارکردی خاص در مساله شفاعت است .
برهان تمانع یکی از براهین متقن و محکم و خلل ناپذیر قرآن در اثبات توحید پروردگار، است که از آیه « لو کان فیهما الهة الا الله ...» استفاده می شود. و برهان فرجه بر گرفته از روایتی است که هشام بن الحکم از امام صادق (ع) روایت می کند و حکما آن را تقریر کرده اند.
تکالیفى که براى فقهاى اسلام است بر دیگران نیست. فقهاى اسلام براى مقام فقاهتى که دارند باید بسیارى از مباحات را ترک کنند و از آن اعراض نمایند. فقهاى اسلام باید در موردى که براى دیگران تقیه است تقیه نکنند. تقیه براى حفظ اسلام و مذهب بود که اگر تقیه نمىکردند مذهب را باقى نمىگذاشتند.
در سال 278 هجرى (چند سال قبل از ظهور عبیداللّه مهدى در آفریقا) شخص خوزستانى ناشناسى که هرگز نام و نشان خود را اظهار نمى کرد در حوالى کوفه پیدا شد. شخص نام برده روزها را روزه مى گرفت و شب ها را به عبادت مى گذرانید و از دست رنج خود ارتزاق مى کرد و مردم را به مذهب اسماعیلیه دعوت مى نمود. به این وسیله مردم انبوهى را به خود گروانید و دوازده نفر به نام نقباء از میان پیروان خود انتخاب کرد و خود عزیمت شام کرده از کوفه بیرون رفت و دیگر از او خبرى نشد.
خداوند احدی را خوشبخت بالذات و بدبخت بالذات نیافریده است، گلیم بخت هر کس، همان صفحه روح و آیینه قلب خود اوست، این صفحه هم قابل سفید شدن و صیقل یافتن و هم قابل سیاه شدن و تکدر یافتن است.
فقیه متتبّع و زبردست شیخ محمد حسن نجفی (رضوان الله علیه) معروف به صاحب جواهر (متوفی در سال 1266 ق) در اثر گرانسنگ خود می فرماید:
«... لولا عموم الولایة لبقی کثیر من الامور المتعلّقه بشیعتهم معطلة. فمن الغریب وسوسة بعض الناس فی ذلک بل کانّه ما ذاق من طعم الفقه شیئاً و لا فهم من لحن قولهم و رموزهم امرا و لا تأمل المراد من قولهم انی جعلته علیکم حاکماً و قاضیاً و حجة و خلیفة و نحوذلک مما یظهر اراده نظم زمان الغیبة لشیعتهم فی کثیر من الامور الراجعة الیهم...»[1]