|مؤسسه تخصصی آل یاسین|

emailآخرین رویدادها:  
  • آثـار ماندگـار 6
  • آثـار ماندگـار 5
  • رونمایی از کتاب شهیده ولایت
  • آثـار ماندگــار 4
  • آثـار ماندگــار 3
  • آثـار ماندگــار 2
  • اســوه تاریخ
  • آثـار ماندگـــار 1
adsپیوندها
امام خمینی
امام خامنه ای
archiveبایگانی
random-hadisحدیث تصادفی
سخنی از بهشت
adsاعلانـات

طرح اسلام برای تشکیل حکومت

بازدید : ۷۲۵ بار
دسته بندی : اعتقادات ,
حکومت

تکالیفى که براى فقهاى اسلام است بر دیگران نیست. فقهاى اسلام براى مقام فقاهتى که دارند باید بسیارى از مباحات را ترک کنند و از آن اعراض نمایند. فقهاى اسلام باید در موردى که براى دیگران تقیه است تقیه نکنند. تقیه براى حفظ اسلام و مذهب بود که اگر تقیه نمى‏کردند مذهب را باقى نمى‏گذاشتند. تقیه مربوط به فروع است، مثلًا وضو را این طور یا آن طور بگیر؛ اما وقتى که اصول اسلام، حیثیت اسلام، در خطر است، جاى تقیه و سکوت نیست. اگر یک فقیهى را وادار کنند که برود منبر خلاف حکم خدا را بگوید، آیا مى‏تواند به عنوان التقیةُ دینى و دین آبائی‏(1) اطاعت کند؟ اینجا جاى تقیه نیست. اگر بنا باشد به واسطه ورود یک فقیه در دستگاه ظلمه بساط ظلم رواج پیدا کند و اسلام لکه‏دار گردد، نباید وارد شود، هر چند او را بکشند. و هیچ عذرى از او پذیرفته نیست؛ مگر اینکه معلوم شود ورود او در آن دستگاه روى پایه و اساس عقلایى بوده است؛ مثل على بن یقطین (2) که معلوم است براى چه وارد شده است؛ یا خواجه نصیر، رضوان اللَّه علیه، که معلوم است در ورود او چه فوایدى بود. البته فقهاى اسلام از این حرفها منزه‏اند؛ وضعشان از صدر اسلام تا کنون روشن است؛ مثل نور پیش ما مى‏درخشند و لکه‏اى ندارند.

ائمه (علیه السلام) نه فقط خود با دستگاههاى ظالم و دولتهاى جائر و دربارهاى فاسد مبارزه کرده‏اند، بلکه مسلمانان را به جهاد بر ضد آنها دعوت نموده‏اند. بیش از پنجاه روایت در وسائل الشیعه‏ و مستدرک و دیگر کتب هست که از سلاطین و دستگاه ظلمه کناره‏گیرى کنید؛ به دهان مداح آنها خاک بریزید

حکومتهاى جائر را براندازیم‏

روابط خود را با مۆسسات دولتى آنها قطع کنیم. با آنها همکارى نکنیم. از هر گونه کارى که کمک به آنها محسوب می شود، خداوند متعال در قرآن اطاعت از طاغوت و قدرتهاى نارواى سیاسى را نهى فرموده است؛ و مردمان را به قیام بر ضد سلاطین تشویق کرده؛ و موسى را به قیام علیه سلاطین واداشته است. روایات بسیارى هست که در آن مبارزه با ظلمه و کسانى که در دین تصرف مى‏کنند تشویق شده است. ائمه، علیهم السلام، و پیروانشان، یعنى شیعه همیشه با حکومتهاى جائر و قدرتهاى سیاسى باطل مبارزه داشته‏اند. این معنى از شرح حال و طرز زندگانى آنان کاملًا پیداست.

بسیارى اوقات گرفتار حکام ظلم و جور بوده‏اند، و در حال شدت تقیه و خوف به سر مى‏برده‏اند. البته خوف از براى مذهب داشتند نه براى خودشان. و این مطلب در بررسى روایات همیشه مورد نظر است. حکام جور هم همیشه از ائمه (علیه السلام) وحشت داشتند. آنها مى‏دانستند که اگر به ائمه (علیهم السلام) فرصت بدهند قیام خواهند کرد؛ و زندگى توأم با عشرت و هوسبازى را بر آنها حرام خواهند کرد. اینکه مى‏بینید هارون حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) را مى‏گیرد و چندین سال حبس مى‏کند، یا مأمون (3)حضرت رضا (علیه السلام) را به مرو مى‏برد و تحت الحفظ نگه مى‏دارد و سرانجام مسموم مى‏کند (4)، نه از این جهت است که سید و اولاد پیغمبرند و اینها با پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مخالفند؛ هارون و مأمون هر دو شیعى بودند(6)، بلکه از باب الملک عقیم است‏(5) و لو اینها مى‏دانستند که اولاد على (علیه السلام) داعیه خلافت داشته بر تشکیل حکومت اسلامى اصرار دارند، و خلافت و حکومت را وظیفه خود مى‏دانند.

فدک

چنانکهآن روز که به امام (علیه السلام) پیشنهاد شد حدود فدک (7) را تعیین فرماید تا آن را به ایشان برگردانند، طبق روایت حضرت حدود کشور اسلامى را تعیین فرمود(8). یعنى تا این حدود حق ماست و ما باید بر آن حکومت داشته باشیم، و شما غاصبید. حکام جائر مى‏دیدند که اگر امام موسى بن جعفر (علیه السلام) آزاد باشد، زندگى را بر آنها حرام خواهد کرد؛ و ممکن است زمینه‏اى فراهم شود که حضرت قیام کند و سلطنت را براندازد. از این جهت مهلت ندادند اگر مهلت داده بودند، بدون تردید حضرت قیام مى‏کرد. شما در این شک نداشته باشید که اگر فرصتى براى موسى بن جعفر (علیه السلام) پیش مى‏آمد، قیام مى‏کرد و اساس دستگاه سلاطین غاصب را واژگون مى‏ساخت.

همچنین، مأمون حضرت رضا (علیه السلام) را با آن همه تزویر و سالوس و گفتن یا ابن عم و یا ابن رسول اللَّه تحت نظر نگه مى‏دارد! که مبادا روزى قیام کند و اساس سلطنت را درهم بریزد. چون پسر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است و در حق او وصیت شده، و نمى‏شود او را در مدینه آزاد گذاشت. حکام جائر سلطنت مى‏خواستند، و همه چیز را فداى این سلطنت و امارت مى‏کردند؛ نه اینکه دشمنى خصوصى با کسى داشته باشند. چنانکه اگر امام (علیه السلام)، نعوذ باللَّه، دربارى مى‏شد، کمال عزت و احترام را به او مى‏گذاشتند، و دستش را هم مى‏بوسیدند.

مسلمانان هنگامى مى‏توانند در امنیت و آسایش به سر برده، ایمان و اخلاق فاضله خود را حفظ کنند که در پناه حکومت عدل و قانون قرار گیرند- حکومتى که اسلام نظام و طرز اداره و قوانینش را طراحى کرده است- اکنون وظیفه ماست که طرح حکومتى اسلام را به اجرا درآوریم و پیاده کنیم

بر حسب روایت وقتى که امام (علیه السلام) بر هارون وارد شد، دستور داد حضرت را تا نزدیک مسند سواره بیاورند؛ و کمال احترام را به ایشان نمود. بعد که موقع تقسیم سهمیه بیت المال شد و نوبت به بنى هاشم‏(9)رسید، مبلغ بسیار اندکى مقرر داشت! مأمون که حاضر بود، از آن تجلیل و این طرز توزیع درآمد تعجب کرد. هارون به او گفت عقل تو نمى‏رسد. بنى هاشم را باید همین طور نگه داشت. اینها باید فقیر باشند؛ حبس باشند؛ تبعید باشند؛ رنجور باشند؛ مسموم شوند؛ کشته شوند؛ و گر نه قیام خواهند کرد، و زندگى را بر ما تلخ خواهند ساخت‏(10).

ائمه (علیه السلام) نه فقط خود با دستگاههاى ظالم و دولتهاى جائر و دربارهاى فاسد مبارزه کرده‏اند، بلکه مسلمانان را به جهاد بر ضد آنها دعوت نموده‏اند. بیش از پنجاه روایت در وسائل الشیعه‏ و مستدرک و دیگر کتب هست که از سلاطین و دستگاه ظلمه کناره‏گیرى کنید؛ به دهان مداح آنها خاک بریزید؛ هر کس یک مداد به آنها بدهد یا آب در دواتشان بریزد، چنین و چنان مى‏شود (14). خلاصه دستور داده‏اند که با آنها به هیچ وجه همکارى نشود و قطع رابطه بشود. از طرف دیگر، آن همه روایت که در مدح و فضیلت عالم و فقیه عادل وارد شده، و برترى آنها را بر سایر افراد مردم گوشزد کرده‏اند. اینها همه طرحى را تشکیل مى‏دهند که اسلام براى تشکیل حکومت اسلامى ریخته. براى اینکه ملت را از دستگاه ستمکاران منصرف و روگردان سازد و خانه ظلم را ویران کند؛ و درب خانه فقها را به روى مردم بگشاید- فقهایى که عادل و پارسا و مجاهد هستند- و در راه اجراى احکام و برقرارى نظام اجتماعى اسلام مى‏کوشند.

مسلمانان هنگامى مى‏توانند در امنیت و آسایش به سر برده، ایمان و اخلاق فاضله خود را حفظ کنند که در پناه حکومت عدل و قانون قرار گیرند- حکومتى که اسلام نظام و طرز اداره و قوانینش را طراحى کرده است- اکنون وظیفه ماست که طرح حکومتى اسلام را به اجرا درآوریم و پیاده کنیم. امیدوارم که معرفى طرز حکومت و اصول سیاسى و اجتماعى اسلام به گروههاى عظیم بشر موجى در افکار به وجود آورد، و قدرتى که از نهضت مردم پدید مى‏آید عامل استقرار نظام اسلام شود.

 

پی نوشت :

1- تقیه مسلک من و مسلک پدران من است. مستدرک الواسائل، ج 12، ص 258، کتاب الامر بالمعروف، ابواب الامر و النهى...، باب 24، حدیث 4.

2- على بن یقطین (124 - 182 هجرى قمرى) پدرش در دوران حکومت بنى‏امیه داعى حکومت آل عباس بود، از این رو پس از روى کار آمدن بنى عباس، على بن یقطین نزد آنان منزلتى تام یافت تا آنجا که هارون الرشید او را به وزارت خود بر گزید. وى در عین حال با امام کاظم (علیه السلام) نیز مرتبط بود و آن حضرت را واجب الاطاعه مى‏دانست و در اجراى فرمانش مى‏کوشید. امام (علیه السلام) درباره او فرمود: اى على خداوند در کنار دستیاران ستم پیشگان یاورانى دارد که آنها را وسیله حمایت دوستان خود قرار مى‏دهد، و تو اى على آن هستى. .

3- عبدالله مأمون (170 - 218 هجرى قمرى) فرزند هارون الرشید و هفتمین خلیفه عباسى.

4- الارشاد، ص 290 - 295؛ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 146 و 149؛ مروج الذهب، ج 3، ص 440 - 441.

5- اشاره امام به اقرار آنها به حقانیت ائمه (علیه السلام) است. چنانکه مأمون خلیفه عباسى خود را شیعه مى‏شمرد و تشیع خود را از پدرش هارون مى‏دانست. وى گفته است که چون از پدرش، هارون، درباره امام کاظم پرسید، هارون به او گفت: من پیشواى ظاهرى مردمم و با زور و غلبه بر ایشان تسلط یافتم و موسى بن جعفر امام بر حق است. بخدا سوگند پسرم اگر تو هم در امر حکومت با من بستیزى، چشمهایت را از کاسه بیرون خواهم آورد؛ بدان که قدرت بى زاد ولد است. بحارالانوار، ج 48، ص 129 - 133.

6- مقصود هارون از اینکه گفت: قدرت بى زاد ولد است آن بود که چون مخامصه بر سر قدرت و حکومت درگیرد، خویشاوندیها فراموش مى‏گردد و هیچ پدرى آن را حتى بر فرزند خود نیز روانخواهد داشت و از او سلب خواهد کرد چنانکه گویى اصلا عقیم بوده و فرزندى نداشته است. مقصود امام از الملک عقیم اشاره به همین معناست.

7- فدک قریه آبادى بوده است واقع در یک منزلى خیبر که پس از جنگ خیبر ساکنان آن با پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیمان صلح بستند و فدک از آن پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گردید، و پیامبر به دستور خداوند آن را به دخترش فاطمه (س) بخشید. سیره ابن هشام، ج 3 و 4 ص؛ تاریخ طبرى، ج 3، ص 20؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید ج 4، ص 823 - 874؛ الفدک فى التاریخ، شهید سید محمد باقر صدر.

8- درباره مهدى، خلیفه عباسى، نوشته‏اند که وى تصمیم گرفت حقوق و اموال به ناحق رفته را به صاحبانش باز گرداند. این خبر به امام موسى بن جعفر علیه السلام رسید، امام به او فرمود: چرا حق ما را باز نمى‏گردانى. مهدى گفت: حق شما چیست؟ فرمود: فدک حق ماست و سپس وسعت آن را کوه احد، عریش مصر، دومه الجندل و سیف البحر، تعیین فرمود. چون مهدى متعبجانه پرسید آیا تمام اینهاست. امام فرمود: آرى، همه اینهاست. بحارالانوار، ج 48، ص 7 - 156، تاریخ امام موسى بن جعفر (علیه السلام) باب 40، حدیث 29 ابن شهر آشوب. از کتاب اخبار الخلفاء این برخورد را با هارون نقل مى‏کند و حدود آن را سرزمینهاى عدن سمرقند، آفریقا سیف البحر (نزدیک ارمنستان) مى‏شمرد. مناقب آل أبى طالب ج 4، ص 346.

9 - بنى هاشم نام طایفه‏اى بزرگ و اصیل از قریش، فرزندان عمر و بن عبد مناف ملقب به هاشم که پدر عبدالمطلب جد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.

10- عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 1، ص 88 - 91 بحارالانوار، ج 48، ص 129، باب مناظراته (علیه السلام) مع خلفاء الجور.

11 - تفصیل وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، که اختصارا وسائل نامیده مى‏شود. تألیف علامه محدث حر عاملى است. این کتاب جامعترین تصینف در احادیث احکام و داراى بهترین ترتیب و تبویب در این زمینه است. احادیث این کتاب بر طبق دیگر کتاب فقهى ترتیب یافته و در آخر فوائدى از علم رجال به آن ضمیمه گشته است.

12 - وسائل الشیعه، ج 12، ص 127 - 139. کتاب التجاره، در ابواب ما یکتسب به بابهاى 42، 45. مستدرک الواسائل، ج 13، ابواب ما یکتسب به بابهاى 35 - 38.

13 - عن الصادق جعفر بن محمد عن ابیه عن آبائه عن رسول الله فى حدیث المناهى انه نهى عن المدح و قال: احثوا وجوه المداحین التراب. وسائل الشیعه: ج 12، ص 132، کتاب التجاره، ابواب ما یکتسب به باب 42، حدیث 1. و نیز من لا یحضزه الفقیه، ج 4، ص 5، باب ذکر جمل من مناهى النبى حدیث 1.

14- در عقاب الاعمال از امام صادق نقل کرده که از جدش رسول خدا روایت فرمود: اذا کان یوم القیامه نادى مناد: این أعون الظلمه و من لاق لهم دواه و ربط کیسا اومد لهم مده قلم، فاحشروهم معهم. (کجایند یاران ستمگران! و آنانکه در دواتشان، لیقه نهادند و یا کیسه‏زر براى ایشان بستند یا براى آنان قلمى به دوات آغشتند، پس اینک با همان یاران ستمگران محشورشان کیند.) وسائل الشیعه، ج 12، ص 130، کتاب التجاره، ابواب مایکتسب به باب 42.

 


منبع :

امام خمینی ، ولایت فقیه ، ص 135 – 141

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • تاریخ نشر: پنجشنبه / ۴ خرداد ۱۳۹۶

ائمه

اسلام

ایمان

تقیه

حضرت

رضا

فقها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

پشتیبانی