خوش اخلاق به کسی گفته میشود که با گشادهرویى، زبانی ملایم و برخوردی شاد و محبتآمیز با مردم روبرو میشود، و در هر شرایطی این توانایی را دارد که با خوشرویى برخورد کند.
خوش اخلاق به کسی گفته میشود که با گشادهرویى، زبانی ملایم و برخوردی شاد و محبتآمیز با مردم روبرو میشود، و در هر شرایطی این توانایی را دارد که با خوشرویى برخورد کند.
این مساله را کهبنیادیترین مسائل بخش نبوت است میتوان با برهانی اثبات کرد که از سه مقدمه,تشکیل مییابد:
1. هدف ازآفرینش انسان این است که با انجام دادن افعال اختیاری, مسیر تکامل خود را بسویکمال نهائی بپیماید کمالی که جز از مجرای اختیار و انتخاب بدست نمیآید. به دیگرسخن: انسان برای این, آفریده شده که با عبادت و اطاعت خدای متعال, شایستگی دریافترحمتهایی را پیدا کند که ویژه انسانهای کامل است و اراده حکیمانه الهی اصالتا به کمال و سعادت انسان, تعلق گرفته است اما از آنجا که این کمال و سعادت والا وارجمند جز از راه انجام دادن افعال اختیاری, حاصل نمیشود
یکی از راه های اثبات وجود خدا برهان علّی است که از راه معلول بودن عالم به اثبات خالق عالم (علت) می پردازد. این برهان تقریر بسیار ساده ای دارد. جهان اطراف ما را پدیده هایی تشکیل می دهند که همگی از ویژگی "معلول بودن" برخوردارند. هر معلولی نیازمند علت است و این سلسله "علت ـ معلول" برای اینکه دچار "تسلسلِ محال" نشود نیازمند علت نخستین است.
اندیشمندان الهی دان هر یک از طریقی به وجود خداوند استدلال نموده اند. یکی از این طرق برهان حرکت است. ریشه این برهان به آثار افلاطون و ارسطو بر میگردد. اندیشمندان اسلامی نیز از این برهان استفاده کرده اند و آن را یکی از دلایل وجود خداوند برشمرده اند. نکته مهم این است که نباید از برهان حرکت آنچه بیش از توان اوست انتظار داشت. آنچه برهان حرکت میتواند اثبات کند این است که هر متحرکی به محرِّک غیرمتحرک نیاز دارد و چون عالم طبیعت خالی از حرکت نیست،
برهان صدیقین از برهانهای اثبات وجود خداست که با بهره گیری از مفهوم " اصالت وجود"، وجود خدا را اثبات میکند. در این برهان، تلاش فیلسوف بر آن است تا از مقدمات تجربی و حسی بهره نگرفته و تنها وجود خدا را با خود خدا و بدون واسطه اثبات کند. برهان صدیقین از راه معلول به علت نمی رسد و برای اثبات ذات خالق از مخلوق به عنوان واسطه ای در اثبات استفاده نمی شود.
عقل می تواند در شناخت و آگاهی نسبت به دین قدم بردارد. در نتیجه علم در محکم شدن ایمان ثأتیر به سزایی دارد. از این رو بین علم و ایمان صحیح، تلازم برقرار است. یعنی علم و ایمان از هم جدا نیستند و مثل دو تا برادر دوقلو به یکدیگر وابستگی کامل دارند. گویی علم و ایمان دو بالند که انسان را بالا می برند.