
علمى است عرضى که از جانب خدا بدون کسب و تحصیل به پیغمبران و اوصیاء آنها افاضه می شود و آنان با اذن و اراده خدا می توانند از حوادث گذشته و آینده خبر دهند و پاسخ گوی هر نوع پرسش دیگران باشند....
«انا مدینة العلم و علیٌّ بابها، فمن اراد العلم ، فلیأت الباب» (1) «من شهر علم هستم و دروازه آن شهر، علی بن ابیطالب است، هر کس علم بخواهد به دروازه شهر بیاید.»
حدیث مذکور از شیعه و سنی نقل شده و از دو بُعد قابل بررسی است. یکی علم امام علی علیه السلام و دیگری باب علمِ پیامبر بودن ایشان.
علم امام علی علیه السلام
احادیث در خصوص علم امام علیه السلام بسیار فراوان است و در کتاب های شیعه و سنی، فصول مفصلی به آن اختصاص یافته است که نشان می دهد علم امام به هیچ موضوعی محدود نیست و همه علوم را شامل می شود.
اما منظور از علم چیست؟
علم کشف واقعیت است و به اقسام ذاتى و کسبى (حصولی) قابل تقسیم است. علم ذاتى مختص خداوند تعالى است و ما به هیچ وجه قادر به تصوّر حقیقت و کیفیت آن نیستیم. علم کسبى (حصولی) مربوط به افراد بشر است که هر کسى می تواند در اثر تعلّم و فرا گرفتن از دیگرى دانشى کسب نماید.
نوع دیگری از علم، علم لدنى و الهامى است که مخصوص انبیاء و اوصیاء آنها می باشد. این قسم علم مانند علم افراد بشر کسبى و تحصیلى از دیگران نیست و مانند علم خداوند ذاتى نیز نمی باشد بلکه علمى است عرضى که از جانب خدا بدون کسب و تحصیل به پیغمبران و اوصیاء آنها افاضه می شود و آنان با اذن و اراده خدا می توانند از حوادث گذشته و آینده خبر دهند و پاسخ گوی هر نوع پرسش دیگران باشند
چنانکه خداوند درباره حضرت خضر می فرماید: (و عَلّمناهُ مِن لَدُنا عِلما) (2) (و ما او را از جانب خود علم لدنى و غیبى تعلیم دادیم) و همچنین حضرت عیسى علیه السلام که از جانب خدا علم لدنى داشت به قوم خود گوید: (و اُنبِّئُکُم بِما تَأکُلونَ و مَا تَدَّخِروُنَ فى بیوُتِکُم) (3)؛ (شما را خبر می دهم بدانچه می خورید و آنچه در خانه هایتان ذخیره می کنید)
روایاتی که درباره علم ائمه علیهم السلام و به طور خاص علم امام علی علیه السلام وارد شده، نشان دهنده ی لدنی بودن علم ایشان اند. از جمله اینکه امام علی علیه السلام می فرماید: (سَلوُنی قَبلَ أن تَفقِدوُنی) (4) این حدیث و امثال آن نشان می دهد که علم امام لدنی است زیرا شامل همه علوم شده و هیچ قیدی برای آن قائل نیست.
در بسیاری از روایات آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله بارها با علی خلوت می کردند و سخن می گفتند. از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام پرسیدند: رسول خدا چه چیز به شما بخشیده است؟ فرمود: «علّمنی الف بابٍ من العلم، فتح لی من کلّ بابٍ الف بابٍ» (5) «هزار باب علم به من آموخت که از هر باب آن هزار علم دیگر بر من مکشوف گردید.»
این ویژگی نیز تنها مربوط به علم لدنی است که مخصوص انبیاء و اولیاء الهی است.
این نکته نیز قابل توجه است که الف و لام در «العلم» ،الف و لام جنس است یعنی هر چیزی که اطلاق علم به آن می شود ظاهراً و باطناً، صورتاً و معناً نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و باب تمام آن علوم، علی علیه السلام است.
اکنون که کمی با چگونگی علم امام آشنا شدیم به این بخش حدیث می پردازیم که منظور از مدینه بودن و باب بودن چیست؟
باب علم بودن امام علی علیه السلام
بدیهى است که هر امرى زمانى نتیجه بخش خواهد بود که از چارچوب و ضوابط خود خارج نشده باشد و این همان سنت الهى است که بر تمامى امور حاکم است.
بر این اساس، فرمایش پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله که امیر المؤمنین علیه السلام را باب ورود به شهر علم معرفی فرمودند، بیانگر این نکته راهبردی است که تنها مسیر رسیدن به علم تمدن ساز که سعادت بشر در این دنیا و آخرت را در پی دارد و از سوی خداوند علیم و حکیم به واسطه پیامبر خود تا قیامت برای مردم ترسیم شده، از طریق اهل بیت علیهم السلام صورت می پذیرد.
در واقع تبعیت از ائمه علیهم السلام، تبعیت از خداوند است و مسیر پیشرفت و تکامل جز به تبعیت از خداوند در تمام عرصه هایی که انسان به آن نیازمند است، امکان پذیر نیست لذا قرآن کریم می فرماید: (قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونىِ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ) (6)
به زبان دیگر اینکه هر کاری راهی دارد و اگر از غیر راه آن وارد شوی، یا هرگز به هدف نمی رسی یا آنکه با رنج و سختی بسیار مواجه می شوی، این قانون و سنتی الهی است.
در این باره، قرآن نیز مثالی دارد و آن اینکه باید برای ورود به خانه از درب خانه وارد شد و هر کار غیر از آن، دور از ادب و تقواست (وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها) (7) این ها مثال ها و قوانینی است که برای ما ملموس است و نیاز به توضیح ندارند.
در حدیث مذکور، ورود به شهر را منوط به عبور از باب شهر کرده است. یعنی قطعاً هر شهری یک ورودی دارد که ادب و تقوا و راه صحیح همان است که از باب شهر وارد شهر شوند وگرنه یا نمی توانند به شهر ورود کنند و یا با رنج و محنت بسیار وارد خواهند شد.
مثال «باب» که پیامبر صلی الله و علیه و آله برای علم خود و علم امام علی علیه السلام در دو حدیث مذکور فرموده اند، نشان می دهد که:
١ـ علم ایشان به وسعت و تنوع یک شهر است و کثرت آن را با عدد هزار (برای نشان دادن غیر قابل شمارش و احصاء بودن) بیان کرده است.
٢ـ برای رسیدن به علم پیامبر که علمی الهی و حقیقی است و سراب نمی باشد، راهی جز پذیرش جانشینی و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام وجود ندارد.
٣ـ آن که علی علیه السلام را به عنوان باب علم پیامبر نپذیرد، پس به علم پیامبر و علم حقیقی دسترسی نخواهد یافت و به آنچه می رسد، چیزی غیر از علم الهی و علم نابی است که نزد پیامبر است و چه بسا سرابی از علم باشد نه خود علم.
این برداشت ها، با عبارتی که در بعضی منابع در ادامه ی حدیث آمده است: «پس هر کس علم می خواهد از دروازه وارد شود.» نیز منطبق است.
نتیجه
اما چگونه است که از پیشرفت علم در جهانِ اسلام آنچنان خبری نیست اما پیشرفت علم در غربِ بدونِ اهل بیت علیهم السلام؛ غوغا کرده است؟
همانطور که گفته شد منظور از علم، حقیقت علم است؛ آنچه که از واقعیت و حقیقت پرده افکند و انسان را از بیراهه و جهل نجات دهد. علمی که موجب رفاه زدگی و طغیان و عصیان نزد صاحب علم شود، علم نیست. علمی که در آن انسانیت و توحید مد نظر قرار نگیرد، علم نیست.
ضررهای چنین علمی بیش از منفعت آن خواهد بود. و منفعت آن با درد و رنج همراه خواهد شد. متاسفانه بشر تا کنون راه و بیراهه را با هم طی نموده و زمان بسیار برای آن صرف کرده است. آنچه عیان است این است که نه غرب به علم حقیقی و راه گشای بشریت دست یافته و نه ما مسلمانان بهره آنچنانی از علم برده ایم. خسران هر دو گروه هم بخاطر عدم پیروی و عدم ورود به شهر علم از باب امیر المؤمنین علیه السلام است.
پس جا دارد با نگاه صحیح تری نسبت به علم و با شناخت بهتر و پیروی از امیرالمؤمنین و به تبع آن پیروی از اهل بیت علیهم السلام، گام های جدیدی برای ورود به شهر علم برداریم. امید است که خداوند نیز یاریگرمان باشد.
پی نوشت:
1. ارشاد مفید، ص 15/ بحارالانوار، ج 40، ص 200، به طور مشروح / مستدرک حاکم، ج3، ص 126 / تذکرة سبط ابن جوزی، ص 51/ مناقب ابن مغازلى ص 80/ کفایة الطالب باب 58 ص 221 / فصول المهمه ابن صباغ ص 18/تاریخ الخلفاء سیوطی، ج 1 ، ص 170.
2 . سوره کهف آیه 65
3. سوره آل عمران آیه 49
4. نهج البلاغه ، خطبه 189.
5. ارشاد مفید ، ص 15. خصال صدوق جلد 2 ص 176. المجروحین لإبن حبان، ج ۲ ص ۱۴.
6. آل عمران/ 31.
7. سوره بقره آیه 189.