در عرفان، اعداد و حروف و اشکال و ... به عنوان زبانی رمزی برای بیان حقایق غیبی عالم مورد استفاده قرار گرفته است و منظور از «نقطه»، وحدت حقیقیه خداوند است که عکس این وحدت حقیقی در سویدای قلب انسان نهاده شده است و از همین روی «انسان کامل» به عنوان مرکز و قطب عالم معرفی شده چرا که خلیفه وحدت حقیقیه خداوند است. این سخن امیرمؤمنان (ع) که فرمود: «انا النقطه تحت الباء» ، به همین مطلب اشاره دارد.
با توجه به آیات و روایات باید گفت قبل از حدوث عالم هیچ چیزی غیر از خدا نبود، بنابراین صفات رحمت و فیض خداوند قبل از خلقت عالم (هرچند قبلیت زمانی در این باب مطرح نیست) مستهلک در ذات الاهی بود و هیچ تمایزی بین این صفات نبود و خدا برای فیض خود هیچ نیازی به غیر و مخلوق نداشت و خود عین رحمت و جمال و عشق بود.
صورتهای حسی مجرد هستند و از بین نمی روند. بله ممکن است این صور علمیه فراموش شوند. ادراکات و صور حسی ارتباطی با ماده دارند؛ یعنی علم ما به فلان صورت محسوس، از وجود مادی آن حاصل شده است، یا به عبارت دیگر؛ شرط حضور ماده فقط جهت حصول استعداد در نفس برای ادراک حسی است. پس احتیاج ادراکات حسی به ماده فقط از باب معِد (آماده کننده) جهت حصول استعداد در نفس برای ادراک حسی است. و آنگاه که صور علمیه در نفس حاصل شد، از عالم ماده خارج شده و حرکت جوهری در ماده، تأثیری بر صور علمیه مجرد نخواهد داشت.
از قرن ها پیش در هندوستان نظریه ای به نام "تناسخ" طرح شد که از برگشت ارواح و بازگشت مکررشان به دنیا سخن می گفت.
یکى از روایات حضرت امام رضا علیه السلام این است که: «لا یکون المومن مومناً حتى یکون فیه ثلاث خصال، سنه من ربه و سنه من نبیه و سنه من ولیه:
مومن، مومن نیست مگر اینکه سه خصلت در او باشد: یک خصلت از پروردگارش، یک خصلت از پیامبرش و یک خصلت از امامش.» (اصول الکافى، جلد 2، صفحه 241)