
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز!
نوع بیماری: عُجب (خود برتربینی)
عجب یکی از بیماریهای اخلاقی و روحی بشر است که موجب فساد در عبادت می گردد. برای جلو گیری از آسیبهای جدی آن باید هر چه دقیقتر آن را تشخیص داد و هر چه زودتر جهت درمان آن اقدام نمود. عجب حجاب ضخیمی است که انسان میان خود و خدا می کشد. حجابی که ریشه استکبار است.
کلاه رنگی شیطان:
شما که حتم دارم آلوده به این بیماری نیستید اما مبتلایان به این درد دهشت زا را به دو حدیث نکته آموز میهمان می کنم:
روایت اول:
مروى است که: «روزى موسى - علیه السلام - نشسته بود که شیطان وارد شد و با او «برنس»ی (کلاه دراز) رنگارنگ بود چون نزدیک موسى - علیه السلام - رسید برنس را کند و ایستاد، سلام کرد. موسى - علیه السلام - گفت: تو کیستى؟ گفت: منم ابلیس آمدم سلام بر تو کنم، چون مرتبه تو را نزد خدا مىدانستم. موسى گفت این برنس چیست؟
گفت: این را به جهت آن دارم که دلهاى فرزندان آدم را به وسیله آن به سوى خود کشم. موسى - علیه السلام - گفت که: کدام گناه است که چون آدمى مرتکب آن شد تو بر آن غالب مىگردى؟ گفت: هر وقت عجب به خود نموده و طاعتى که کرد به نظر او بزرگ آمد وگناهش در نزد او حقیر نمود» . (کافى، ج 2، ص 314)
روایت دوم:
تخم کفر در زمین شیطان:
و نیز مروى است که: «اول کارى که با صاحب صفت عجب مىکنند این است که: او را از آنچه به او عجب کرده بى بهره مىسازند تا بداند که چگونه عاجز و فقیر است. و خود گواهى بر خود دهد تا حجت تمامتر باشد، همچنان که با ابلیس کردند. و عجب گناهى است که تخم آن کفر است. و زمین آن نفاق است. و آب آن فساد است. و شاخههاى آن جهل و نادانى است. و برگ آن ضلالت و گمراهى است. و میوه آن لعنت و مخلد بودن در آتش جهنم. پس هر که عجب کرد تخم را پاشید و زرع کرد و لابد میوه آن را خواهد چید» . (جامع السعادات، ج 1، ص 324)
حال که عمقدروغ،گناه، فاجعه را دریافتی هم اینک با خودت روراست باش، ببین آیا ویروس ایمان برانداز "عجب" در روح و جانمان تو وارد شده یا نه؟ اگر خدایی نکرده شما هم مثل من به این ویروس شیطانی آلوده هستید اولا از خدای منان جدا یاری بخواه آنگاه آستین همت را بالا بزن و عزم خود را برای ریشه کن کردن آن راسخ کن.
برای درمان این مرض خطرناک، در گام نخست باید نسبت به چیستی آن وقوف یابیم:
عجب، از ذهنیات منِ مجازى و از آثار مشخص اوست
تعریف:
عجب، عبارت است از اینکه انسان خود را بزرگ و برتر بشمرد، به جهت کمالاتى که در خود احساس مى کند، خواه این کمالات حقیقتا در او باشد، یا به دروغ خود را واجد کمالاتی موهوم پندارد.
و بعضى گفتهاند: عجب آن است که صفتى یا نعمتى را که داشته باشد بزرگ بشمرد و از منعم آن فراموش کند.(معراج السعاده، ملا احمد نراقی)
علایم تشخیص:
عُجب نوعی شرک است و حتى اگر کسى در کمالات عبودى خود نیز این بزرگى و برترى را احساس کند، باز دچار گونه ای از شرک شده است.
فردی که گرفتار عجب است، از عظمت خداوند متعال غافل است زیرا اگر به عظمت و بزرگی خدا پی ببرد، خود و عمل خود را بسیار ناچیز بلکه هیچ میداند.
عجب، از ذهنیات منِ مجازى و از آثار مشخص اوست. ( سلامتى تن و روان، دکتر محمود بهشتى)
آفات عجب:
از آفات عجب، یکی کبر است. در عجب، ما احساس بزرگى و برترى مى کنیم، اما در کبر، خود را نسبت به دیگران بزرگتر مى بینیم.
دیگر از آفات عجب، فراموشى گناه و مهمل گذاشتن آن است; به دلیل این که در فضاى منِ مجازى و اطمینان غلط به خود هستیم.
آفت سوم عجب، این است که اگر انسان عبادتى انجام دهد، آن را بزرگ مى شمارد و گویى بر خدا منت مى گذارد، و سرانجام، در عمل خود مى نگرد.(پیشین)
یادآوری:
آفات عجب را کسى مىفهمد که به آن تفطن و توجه داشته باشد، و کسى متوجه مىشود که خائف و ترسان باشد، و معجب کجا ترسان است؟ بلکه مغرور است و از مکر خدا ایمن است، وچنان پندارد که: منزلتى در نزد خدا دارد و بر او حقى دارد. و بسا باشد که در مقام خودستائى برآید. و اگر عجب به عقل و فکر و علم خود داشته باشد از سئوال کردن نیز بازم ماند و در مشورت و تعلم کوتاهى میکند. و گاه باشد که تدبیر خطائى نموده و به آن اصرار مىکند، و پند کسى را نمىشنود.
پس صواب ان است که: هر کسى نفس خود را خاطى بی انگارد، و آن را همواره در جایگاه متهم بنشاند، و در مواقع لزوم به عالمان ربانی و اهل تمییز مراجعه کند.
راه علاج و درمان عجب:
داروی شفابخش(نسخه اول):
گفتیم که عجب، از ذهنیات منِ مجازى و اعتباری است. لذا هر اندازه انسان، به منِ حقیقی و در نتیجه به خداى خود نزدیک شود، از عجب دور مى شود.
تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی یک نکته ات بگویم خود را نبین که رستی
اگر قرار باشد انسان به چیزی مباهات کند باید به آفریدگار ش فخر بفروشد، که این کمالات را در وجود وی به ودیعت گذاشته است.
امام علم و عدالت، پیشوای به حق ناطق، علی علیه السلام، ما را از خیال واهی و پندار پوچ هشدار داده است آنجا که می فرماید: «ما لابن آدم و الفخر! اوله نطفة و آخره جیفة، و لا یرزق نفسه، و لا یدفع حتفه». (نهج البلاغه : حکمت 454) فرند آدم کجا و فخر فروشی کجا! ابتدای پیدایش او نطفه و پایانش مرداری بیش نیست، رزقش را به تنهایی نمی تواند به دست آورد و مرگش را نمی تواند از خود براند.
اندکی تامل در آیات زیر کافی است که آدمی را از خواب غفلت زای عجب بیدار کند:
قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ(عبس/17)
مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است!
مِنْ أَی شَیءٍ خَلَقَهُ(عبس/18)
(خداوند) او را از چه چیز آفریده است؟!
مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ(عبس/19)
او را از نطفه ناچیزی آفرید، سپس اندازهگیری کرد و موزون ساخت،
ثُمَّ السَّبِیلَ یسَّرَهُ(عبس/20)
سپس راه را برای او آسان کرد،
ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ(عبس/21)
بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود،
ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ(عبس/22)
سپس هرگاه بخواهد او را زنده میکند!
کَلَّا لَمَّا یقْضِ مَا أَمَرَهُ(عبس/23)
چنین نیست که او میپندارد؛ او هنوز آنچه را (خدا) فرمان داده، اطاعت نکرده است!