
اگر به راستى اسلام نقش زن را محدود میکند و او را براى رهبرى مناسب نمیداند، پس چگونه است که خداوند در قرآن، به معرفى زنى میپردازد که فرمانروایى سرزمینى را به عهده دارد و طایر اندیشهاش در مدیریت و برخورد با مسائل، از مردان، بلند پروازتر است؟
این مسئله به نوع نگاه فلاسفه و مبانی فلسفی مکاتب آنان درباره ی مسئله ی وجود و هستی بستگی دارد. قولی که به فلاسفه ی مشاء نسبت داده شده و به عنوان «کثرت وجود و موجود» معروف شده است، حاصلش این است که کثرت موجودات قابل انکار نیست و ناچار هر کدام از آنها وجود خاص و مخصوص به خود خواهد داشت و از آنجا که وجود حقیقتی بسیط است، پس هر وجودی با وجود دیگر متباین به تمام ذات خواهد بود.
چگونگى پرداختن به مسأله امامت و ولایت حضرت على در سنت و سیره پیامبر گرامى اسلام از مسائل بسیار مهم است و تحقیقاتى گسترده می طلبد. در این جا به اختصار چند نکته اشاره می شود:
یک- برخورد پیامبر با حضرت على علیه السلام در بسیارى موارد به گونه اى ویژه بود و نسبت به نحوه برخورد آن حضرت با دیگران تفاوت معنى دارى را نشان داده است. از جمله اینکه: