
در سایت ترجمان مطلبی با عنوان «همه ما نئولیبرال هستیم» نوشته «جورج مانبیو» خواندم که در میانه متن مدعایی چنین را طرح کرده بود: «نئولیبرالیسم، همانند کمونیسم، خدایی است که شکست خورده است؛ اما جسد بیروح آن همچنان در اطراف میپلکد.»
در جایی دیگر نویسنده میگوید: «بیکاریِ ساختاریافته را بیخیال شوید: بیکاریتان بهخاطر این است که کارآفرین نبودهاید. هزینههای سرسامآور خانهداری را بیخیال شوید: اگر اعتبار کارت اعتباریتان تمام شده است، لابد ضعیف و بیاحتیاط بودهاید. بیخیال اینکه مدرسه کودکانتان زمین بازی ندارد: اگر چاق شوند، تقصیر شما است. در دنیایی که رقابت حکمرانی میکند، آنکه عقب میماند، از دید دیگران و حتی خودش، بازنده حساب میشود. این است آن دنیایی که نئولیبرالیسم بر آن حکمرانی میکند.»
مانبیو یک وجه همه گیرشدن یا بهتر بگوییم «همهجاییشدن» نئولیبرالیسم را در مفهوم «تنهایی» مورد شناسایی قرار میدهد و مینویسد: «ایدئولوژی نئولیبرالیسم در بریتانیا بیش از هر نقطه دیگرِ اروپا پیاده میشود؛ پس شاید جای تعجب نباشد که این کشور، «پایتخت تنهایی اروپا» است. امروزه همه ما نئولیبرال هستیم.»
در فقره ذیل، نویسنده زاویهای فراختر از همه جایی شدن نئولیبرالیسم را مورد توجه قرار میدهد: «نئولیبرالیسم چنان فراگیر شده است که حتی بهندرت وجه ایدئولوژیک آن را متوجه میشویم. گویا این ادعا را پذیرفتهایم که این باورِ آرمانشهری و هزارهگرا در اصل، نیرویی بیطرف است؛ مانند قانون زیستشناسی، مانند نظریه تکامل داروین. اما خاستگاه این فلسفه، تلاش برای تغییر شکل زندگی بشر و جابهجایی کانون قدرت بود.»
آنچه در پی میآید همهنگام تکملهای بر نوشته مانیبو و نقدی بر نئولبیرالیسم با تأکید بر ماهیت تمامیتخواه یا فراگیر آن است.
قدرت نئولیبرالیسم همه جا هست، اما ذات ندارد. یک بطری آب روی میز را تصور کنید. برای اینکه آبِ درونِ آن همه جا برود، باید آب از بطری بیرون بیاید و روی سطح میز ریخته شود. در این شرایط، آب همه جای سطح میز را اشغال میکند، اما دیگر آن توداری و توپربودن بطری را ندارد. قدرت مدرن، همان آبِ خالیشده از بطری است. بطری آب یا آبِ بطری، روی میز را به اشغال در میآورد، چون بطری توخالی شده است و دیگر ذاتی ندارد. برای اینکه ماهیت توتالیتر و همهجاخواه دولت مدرن را دریابیم، قدری به تفسیر درخشان گئورگ زیمل از پول و فرمالیزهشدن آن میپردازم. زیمل، اذعان میدارد که زمانی پول، خودش ارزش بود و خودش ارزش داشت. به بیان سادهتر، ارزشش را از طبیعتاش میگرفت، نه از قرارداد وضعی میان انسانها. برای مثال، طلا ارزشی ذاتی داشت و سکه طلا ارزش خود را از طلابودناش و خصال طبیعی و استثنایی طلا میگرفت. مقدار طلا، نقره و یا هر فلز دیگر در جهان ثابت است. از این حیث، به دلیل محدودیت منابع پول در جهان قدیم، پول نمیتوانسته حضوری فراگیر و بدون محدودیت در جهان و زندگی انسانها داشته باشد. اما وقتی پول کاغذی رایج میشود، پول از ذات و طبیعیبودن تهی، سپس فرمالیزهشده و از اینرو، توان انتشار و اشغال همهجا را به دست میآورد.
پول از طریق صوری شدن و رها کردن ماهیت ثابت خود، قدرت توسع به همهجا را یافته و افزون بر این، میتواند چیزهای دیگر را نیز ارزشگذاری کند. پول کاغذی که خود فاقد ارزش ذاتی و طبیعی است و از ارزش ذاتی و درون و قلب تهی شده _ و اکنون به سبب الکترونیک شدن، قالب زدایی هم شده است_حال میتواند سایر امور نظام سرمایهداری را ارزشگذاری کند. همین خصلت پول و توتالیترشدن آن، درباره سرمایهداری و دولت جدید نیز صادق است. میتوان نوعی پولگرایی یا مانیتاریسم جدید را به کل سرمایهداری نسبت داد.
ماهیت توتالیتر نئولیبرالیسم، دنیای مردگان را نیز به زیر سایه خود کشانیده است. اقتصاد لیبرالی کلاسیک قائل به جدایی دین و دولت، دین و بازار و نیز بازار و دولت بود، اما اقتصاد جدید با ماهیتی لیتوگرافیک ـ اتوماتیک (شاید بتوان گفت همان دست پنهان آدام اسمیتی اما مشخصا با استوارت میل بود که اقتصاد سیاسی طرح شد و لیبرالیسم مدعای دولت را هم پیش کشید) دولت را نیز میبلعد و حتی میخواهد قبرستان را نیز به قلمروی خود ضمیمه سازد. توضیح اینکه تا قرن پیش، قبرستانها بسا بیش از امروز به یکدستی نزدیک بود و یا چندان میان سنگ قبور تفاوتی وجود نداشت. برای مثال، حضور در قبرستان و یکشکلیِ آن در کنار سادگی قبور، آدمی را بسیار بیش از امروز یاد خدا میانداخت، اما اکنون قبرهای طبقاتی داریم. همچنین میان قیمت قبور تفاوتهای فاحشی وجود دارد و ازینروست که همان نظام طبقاتیِ دنیای زندگان در دنیای مردگان نیز منعکس و مشاهده میشود. در قبرستان، روی سنگقبرها تبلیغات حجّار خودنمایی میکند و در کنار غسالخانه، بانک دیده میشود و اینها همه و همه دال بر انعکاس مناسبات سرمایهداری جدید بر تمام عرصهها و پهنه عمومی و خصوصی است.
منبع: خبرگزاری فارس
- تاریخ نشر: سه شنبه / ۶ آذر ۱۳۹۷