
دیر زمانى است که تفاسیر سمبلیک از آموزههاى دینى امرى است مرسوم، بسیارى از متفکران مسیحى داستان توفان نوح را نه به عنوان یک گزارش از اتفاقات واقعى تاریخى بلکه به عنوان طریقی سمبلیک جهت ارائه نکاتى که از نظر دینى مهم است تلقى نمودهاند؛
برخى از فلاسفه غرب چنان تحت مشکلات مربوط به تحقیقپذیرى قرار گرفتهاند که کوشیدهاند اظهارات کلامى را به عنوان چیزى غیر از اظهارات حاکى از واقع تفسیر کنند. آنان از طرفى تحت تاثیر تئورى تحقیقپذیرى تجربى قرار گرفته و گزارههاى خارج از این ضابطه را فاقد معنا مىدانند. بنابراین، جملههاى «خدا دانا و تواناست»، «خدا جهان را آفرید»، حقیقتى را حکایت نمىکند؛ از طرف دیگر مایل نیستند مباحث سنتى دینى را کنار نهند، آنها احساس مىکنند که گزارههاى دینى در زندگى انسان به گونهاى داراى کارکرد ارزشمند است و جهتحفاظت از این کارکرد، مجبور شدهاند مباحث دین را مجددا به گونهاى تفسیر کنند که جنبه واقع نمایى آن حذف شود و در عین حال اثر خود را از دست ندهد. در ادامه به دو نظریه رایج درباره معنای گزارههای دینی اشاره میکنیم.
دین نوعی ابراز احساسات است
خداپرستان او را با افعالى توصیف مىکنند و مىگویند:«او زمین و آسمانها را آفرید»، یا «رستگارى و بدبختى را براى انسانى از ازل مقدر کرده است» یا «او مراقب اعمال انسان مىباشد»، ولى هدف از جمله نخست اظهار خشیت و اعجاب است که مولود درک شکوه و عظمت طبیعت است، همچنان که مقصود از جمله دوم ابراز حس درماندگى عام مىباشد، و هدف از جمله سوم، ابراز حس آرامش و امنیت و آسایش در جهان است. بنابراین، هیچ کدام از این جملهها، گزاره خبرى نیست بلکه بیانگر حالات درونى گوینده مىباشد، آنجا که بخواهد خشیت و اعجاب و یا حس درماندگى، و احساس آرامش خود را آشکار سازد، به چنین جملههایى متوسل مىشود.
اصولا چه مانعى دارد که این جملهها، هر دو معنا را برسانند؛ زیرا هیچ نوع تعارض میان آن دو نیست؛ یعنى در عین اخبار از یک واقعیت، ابراز احساسات نیز بکند
بر طبق نظریه ابراز احساسانگارى، گزارههاى کلامى، بیانگر نوعى احساس شخص متدین هستند که غیر از ابراز احساس شخصى بر واقعیتى عینى و نفس الامرى دلالت نمىکنند؛ اینها بیانات شاعرانهاى هستند که بیانگر احساسات درونى شخصند نه «بیاناتى توصیفى و ناظر به واقع»؛ مثل این که احساس پوچى خود را به جاى این که با تعبیر «واى بر من» بیان کنیم با عبارت: «زندگى یک سایه متحرک است» ادا نماییم. بنابراین، اظهار در این گونه موارد، اظهارى شعرى است نه اظهارى ناظر به امرى واقعى.
این تحلیل از جهاتى سست و بىپایه است:
1- گوینده گزارههاى کلامى، از نظر کتاب مقدس، خود خداست. او در تورات مىگوید: خداوند زمین و آسمانها را در شش روز آفرید، و همچنین است دیگر جملهها؛ آیا درست است که بگوییم گوینده سخن مىخواهد ابراز احساسات کند؟ !
2- فرض کنید، گوینده انسان است، ولى آنچه که مىخواهد بیان کند جز آن است که در این نظریه آمده است. وى در وصف خدا سخن مىگوید، او را خالق جهان، و مراقب بندگان، و طراح سرنوشت آنها معرفى مىکند. تفسیر سخن او از طریق احساسات، یک نوع تفسیر به راى است که روح گوینده از آن اطلاع ندارد.
3- اصولا چه مانعى دارد که این جملهها، هر دو معنا را برسانند؛ زیرا هیچ نوع تعارض میان آن دو نیست؛ یعنى در عین اخبار از یک واقعیت، ابراز احساسات نیز بکند بالاخص که معناى دوم در طول معناى نخست قرار گرفته است و حالت لازم و ملزومى دارند.
4- این تحلیل (ابراز احساسات) در همه گزارهها صحیح نیست؛ مثلا آن گاه که موحد مىگوید: خدا بسیط است مرکب نیست، واحد است متعدد نیست، وجود بحت است، یا ماهیت ندارد، چطور مىتوان گفت گوینده ابراز احساسات مىکند، چه احساسى را با این گزارهها آشکار مىسازد.
بیشتر بخوانیم: قطعی پنداشتن تئوریهای علمی در «نقد قرآن»! نظریه متعالی بودن زبان قرآن توقف "شناخت" در ایستگاه پوزیتیویسم و اثباتگرایی |
نظریه نمادین یا سمبلیک
تفسیر نمادین یا سمبلیک، عبارت دیگر از «کنایه گویى» در علم بیان است. در کنایه، جمله در معناى تحت اللفظى به کار مىرود، به خاطر این که مخاطب را به معناى دوم که لازمه آن معناى نخست است، منتقل سازد، و در حقیقت معناى تحت اللفظى، مقصود اصلی متکلم نبوده بلکه ابزاری برای تفهیم معنای دوم و اصلی است. این نظر به وسیله «جورج سانتایانا» مطرح شده و به وسیله «بریث ویت» تقریر شده است.ناقلان این نظریه با مثالهاى محدودى مىخواهند آن را به همه موارد تعمیم دهند؛ مثلا در کلام مسیحى مىگویند: «خداوند شبان من است» ، «خداوند صخره است» این دو جمله در عین استعمال در معناى تحت اللفظى کنایه از حفظ و حمایت خداست.
نها تفاوتى که بین این نظریه و گفتههاى عرب عصر جاهلى است این است که عرب عصر جاهلى به حربه علمى مجهز نبوده، سخن خود را بىپیرایه و بدون پوشش علمى بیان مىکرد
دیر زمانى است که تفاسیر سمبلیک از آموزههاى دینى امرى است مرسوم، بسیارى از متفکران مسیحى داستان توفان نوح را نه به عنوان یک گزارش از اتفاقات واقعى تاریخى بلکه به عنوان طریقهاى سمبلیک جهت ارائه نکاتى که از نظر دینى مهم است تلقى نمودهاند؛ مثل این که خدا افراد شرور را تنبیه خواهد کرد، ولى تحت شرایطى از خود لطف و رحمت هم نشان خواهد داد. بسیارى از شیوههاى سنتى سخن گفتن در مورد خدا را باید به عنوان شیوههاى سمبلیک تلقى کرد.
این افراد با گزارههاى کلامى به صورت گزینشى برخورد مىکنند و به همه مىخواهند رنگ کنایى و نمادین ببخشند، جز یک گزاره و آن «خدا عین هستى» است که آن را ناظر به واقع مىدانند. تیلیش که طرفدار سرسخت این نظریه است مىگوید: تنها یک گزاره حقیقى و غیر نمادین در باب هستى غایى مىتوان بیان کرد و آن عبارت است از این که «خدا خود وجود (نفس هستى) است» تنها گزاره غیر نمادین درباره محکى و مرجع نمادهاى دینى، همین گزاره است.
اگر ما این گزاره را به معناى نمادین بگیریم دچار دور باطلى مىشویم که به موجب آن هیچ یک از گزارههاى دینى را نمىتوانیم تحلیل نماییم. این گزاره به منزله کلیدى براى گشودن راز این مجموعه و پیدا کردن راهى به سوى محکى نمادهاى دینى به طور مستقیم مىباشد.
نظریه سمبلیک بودن دین، بیان علمی عصر جاهلی
آورندگان وحى، و گویندگان گزارههاى کلامى، هرگز از گزارهها چنین تفسیرى نداشته و تخیلات شاعرانه را به حریم وحى راه نمىدادند. این نظریه، یک نظریه عصر جاهلى است که عرب جاهلى وحى الهى را شعر و تخیل تلقى مىکرد و مىگفت: «بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر..» .یعنى: گفتههاى پیامبر اسلام خوابهاى آشفتهاى است که آن را به دروغ به خدا بسته است بلکه او شاعر خیالباف است، تنها تفاوتى که بین این نظریه و گفتههاى عرب عصر جاهلى است این است که عرب عصر جاهلى به حربه علمى مجهز نبوده، سخن خود را بىپیرایه و بدون پوشش علمى بیان مىکرد، ولى این متفکران، همان اندیشه جاهلانه را در قالب علمى ریخته و با حربه دانش روز به تبیین آن پرداختهاند.
پی نوشت:
این متن خلاصهای است از مقاله "زبان دین" به قلم آیت الله سبحانی که در شماره 4 مجله "رواق اندیشه" منتشر شده است.
- تاریخ نشر: سه شنبه / ۲۳ مرداد ۱۳۹۷