
از عـوامل اصـلی رکود علم فقه و کشاندن اجتهاد از نوگرایی به جمود، نبود تحول در روش و بـسنده کـردن به روشهای پیشین است؛ زیـرا استفاده از گـونههای روش اسـتنباط در نوع احکام اسـتنباط شـده، روزآمدی، حجیت و کارایی آنـها تـأثیر بسزایی دارد.
ضرورت نوگرایی در فقه
فقه شیعه از زمان تدوین و در سدههای طولانی گذشته،در حالی به نیازمندیهای مؤمنان در حوزۀ استنباط مـیپرداخت که حاکمان جائز اهل سنت بر اریکۀ حاکمیت سیاسی تکیه زده بودند و فقیهان در فضای تنگ تقیه که بر جامعۀ شیعی حاکم بود، تنها در چارچوب رفع مسائل فردی مؤمنان به استنباط میپرداختند(ر.ک به:خامنهای،1376/03/14)و درحـوزۀ مـسائل عبادی،اقتصاد فردی،خانواده و مباحث از این دست، احکام متناسب را صادر میکردند. در آن دورانها اگر هم از مباحث اجتماعی یا سیاسی صحبت به میان میآمد، بسیار محدود و در قالب مباحثی چون نماز جمعه، رؤیت هـلال، و مـباحث جزائی و کیفری مانند قصاص و حدود بود؛
اما در جهان امروز و با توسعه موضوعات مسائل حقوقی و همچنین تفاوت نیاز های انسان امروز با انسان چند قرن قبل، ضرورت نو گرایی در فقه نمود پیدا می کند، مسئله ای که برای پویایی و حیات فقه شیعی لازم است.
ارکان و مؤلفههای نوگرایی در فقها
1.توسعۀ غایت فقه
هدف از اجـتهاد، در سـالهای پیش از انقلاب، رفع نیازمندیهای دینی افراد مؤمن در جامعۀ اسلامی بود و از همینرو، مباحث فقه شـیعه را احـکام و فروعاتی به جهت رفع نیازهای مکلفین در بر میگرفت و به مباحث اساسی جامعه هـمچون: گـونۀ مـطلوب نظام سیاسی شیعه در عصر غیبت و چگونگی ادارۀ این نظام درشئون سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و تربیتی، اهـتمام نـمیشد. اما در سالهای اخیر و با تأثیر از نیازمندیهای نوپدید در فضای جامعه و با توجه به جـامعیت فقه، فـقیهان شـیعه غایتی بلند را مد نظر خویش قرار داده و هدف از استنباط مسائل شرعی را رفع همۀ نیازها در تمام شئون زنـدگی قـلمداد کـردهاند.از عـوامل اصـلی ایستایی و رکود علم فقه و کشاندن عرصۀ اجتهاد از نوگرایی به ورطۀ جمود، نبود تحول در روش و بـسنده کـردن به روشهای پیشین است؛ زیـرا استفاده از گـونههای روش اسـتنباط در نوع احکام اسـتنباط شـده، روزآمدی، حجیت و کارایی آنـها تـأثیر بسزایی دارد از اینرو باید اذعـان کـرد کـه فقه شیعه در مسیر پاسخگویی به نیازهای مـتعدد و گـسترده،افـزون بـر تـلاش مـضاعف فقیهان در حل معضلات جدید،نیازمند تحول درروش اجتهاد نیز هست؛ بلکه تحول در روش اجتهاد و پویایی آن، ازگامهای مهم واساسی در نوگرایی، کارایی و کارامدی فقه شیعه در پاسخ به نیازهای روزآمد است.
«همان روش فقاهتی احتیاج به تهذیب، نوآوری و پیشرفت دارد. باید فـکرهای نـو روی آن کار بکنند تا اینکه بشود کارایی بیشتری به آن داد»
فقه سنتی شیعه بـه سبب استفاده از روش اجتهاد، در ذات خویش پویایی داشته(خامنهای،1386)و پاسخگویی مشکلات روز جامعۀ خود بوده است، اما روشهای سنتی، بالاترین مرحلۀ روش اجتهاد و استنباط نبوده، قابلیت پیشرفت دارد. همچنان که روشهای استنباط، از زمان تدوین فقه، روی به تحول و نـوگرایی داشـته، این نوگرایی در زمان حاضر نیز میتواند ادامه یابد. و فقیهان میتوانند در فرایند بازخوانی و بازنگری روشهای استنباط، شیوههای جدیدی را از متن آموزههای شریعت، بدین جهت ارائه کنند. «همان روش فقاهتی احتیاج به تهذیب، نوآوری و پیشرفت دارد. باید فـکرهای نـو روی آن کار بکنند تا اینکه بشود کارایی بیشتری به آن داد»(خامنهای،1370).
2.تحول در موضوعشناسی
از جمله عوامل دیگری که در نوگرایی در گسترۀ فقه شیعه نقش بسیار دارد و قـادر اسـت فـقه را در عصر حاضر و زمان آینده با تحول روبهرو کند، تحول درمـوضوعشناسی در حوزۀ استنباط است؛ زیرا با عنایت به اینکه موضوعشناسی، نقش فراوان در اجتهاد دارد و احکام شرعی در ثبوت و بقا، تابع مـوضوعات است و شـناخت مـوضوعات و تغییر آن نقشی انکارناپذیر در تغییر احکام شریعت دارد، از اینرو، شناخت موضوعات در زمان حاضر کـه بـسیاری از آنها، از پیچیدگیهای فراوان برخوردار شده و نقش زمان و مکان و حیثیت فردی واجتماعی موضوع در فهم موضوع، مداخلۀ تـام دارد، در قـالبی بـسیط و در فرایند ارجاع به عرف،کفایت نمیکند؛ بلکه هرگاه شناخت موضوعات فقهی در عرصۀ امور فـردی در قـالب فـهم فقیه، از موضوع و درک وی از عرف کفایت کند، این شناخت در فرایند مسائل و موضوعات اجتماعی و حکومتی، نیازمند شکل یدیگر و مـحتاج مـقدمات بـسیاری است. از همینرو فقیهان میبایست با استفاده ازمجموعهای از علوم و ملاحظۀ نیازهای کلان جامعه به تـنقیح مـوضوعات جدید بپردازند و با شناخت صحیح موضوعات، احکام را بهطور صحیح استنباط کنند.مواردی چون: «مـشورت و هـمفکری بـا اصحاب تخصص»، «رویکردتخصص محور و دانشگونه به فهم موضوعات تخصصی»،«مراعات نقش زمان و مکان و اوضـاع ویـژۀ اجتماعی در فهم موضوع» و «قرار گرفتن موضوع درشرایطی خاص»از رویکردهایی است که در فرایند مـوضوع شـناسی، تـحول ایجاد میکند و بستری نیرومند در فرایند نوگرایی در گسترۀ فقه، فراهم میآورد.
3.تخصصی شدن فقه
فقه شیعه در طول سالهای متمادی و در سـایۀ تـوسعۀ مـسائل و موضوعات جدید، تلاشهای مستمر فقهای سلف و پرداختن فقیهان به عرصههای گوناگون شـئون زندگی، بـسیار گسترده و متنوع شد و عرصههای متنوعی از حیات زندگی انسان را فراگرفت. با عنایت به اینکه عمر انسان بـا مـحدودیت مواجه است و توانایی استنباط عرصههای مختلف و ابواب متفاوت فقه را ندارد، بلکه تقسیم عـمر انـسان برای بررسی همۀ مسائل، سرانجام به تحقیق در سـطح هـمۀ مـسائل خواهد انجامید و از عمق مباحث خواهد کاست؛ از ایـنرو حـجم فراوان مسائل و موضوعات، تمایز عرصههای متفاوت از موضوعات در فقه، و ضرورت پاسخگویی دقیق، متناسب، کـارامید و روزامـد به مجامع پرسشگر، تخصصی شـدن عـرصۀ فقهپژوهشی راضـروری مـینماید. بـراین اساس،صرف عمر و اندیشۀ فقیهان در بـابی خـاص، سرانجام به تعمیق استنباط، وقت و فرصت مناسب برای پرداختن به هر یـک ازفـروع فقهی و کارامدشدن و نیز تحول فقه شـیعه خواهد انجامید.فرایند تـخصصی شـدن فقه که در سالهای پیش، زمـینۀ طـرح جدی نداشته وعملا زمینۀ بروز نیافته بود، در ذیل علل و عوامل پیش گفته، در بـستر تـحقق قرار گرفته و عملا عرصههایی از فقه تـخصصی مـانند فـقه السیاسه، فقه القـضاء، فـقه الاقتصاد، فقه العائله، فـقه التـربیه و...در گسترۀ فقه پژوهی، بروز یافته و با تبدیلبه درختی بارور، زمینۀ بهرهمندی از باروری را نیز فـراهم آوردنـد. بلکه این قضیه در قالب ضرورتی پژوهـشی د رعـصر حاضر، کـانون تـأکید بـسیاری از اصحاب فقه و اجتهاد نـیز قرار گرفته است(خامنهای،1374).
4.توسعۀ استفاده از منابع
از عوامل اصلی که موجبات رویکرد جریان نوگرا در گـسترۀ فـقه را فراهم میآورد، توسعۀ استفاده از منابع شریعت و فـقه اسـلامی اسـت؛ از جملۀ این منابع که حجیت آنها پذیرفته شده و در عین حال از ظرفیت آنها در فقه شیعه کمتر استفاده شده است، میتوان به قرآن کـریم و عـقل اشاره کرد که به اختصار آنها را بررسی کنیم.شیخ مفید براساس این منطق، برای عقل نقشی محوری قائل میشود و بر این باور است کـه مـیتوان اعتبار احادیث را با محک عقل سنجید ودر صورت مخالفت باعقل صریح، با آن مخالفت کرد
«چه قدر مفاهیم اسلامی در قرآن هست که اگر ما بخواهیم در فقه بحث کنیم،به فکر آنـها نـمیافتیم...ما در فقه گاهی مـثلا یـک آیۀ قرآن را ذکر میکنیم،آن هم خیلی رویش کار و تحقیق نمیشود»(خامنهای،1370).
2.عقل: باعنایت به حجّیت عقل در آموزههای دینی، پیوند ناگسستنی عقل و شرع و تأکید بر آن در عـبارات فقیهان، عقل از کارکردهای متفاوتی در حوزۀ استنباط احکام شریعت برخوردار است و توسعه در کارکرد فقه میتواند بستری برای تحول و نوگرایی در فقه به شمار آید.
یکی از کارکرد های عقل داوری آموزههای نقلی است؛ فهم عقل، از دیـرباز،از سـوی برخی فقیهان، سنگ محکی مناسب و داوری معتبر در خصوص اعتبار آموزههای نقلی به شمارمیآمد.برای نمونه شیخ مفید براساس این منطق، برای عقل نقشی محوری قائل میشود و بر این باور است کـه مـیتوان اعتبار احادیث را با محک عقل سنجید ودر صورت مخالفت باعقل صریح، با آن مخالفت کرد: «اگر حدیثی را بیابیم که با حکم عقل مخالفت دارد، آنرا رها میکنیم؛ زیرا عقلها به فساد آن حکم میکنند»(شـیخ مـفید،1363،ص 149).
ایـن مـنطق اگر نه در همۀ مباحث غیرعبادی، حداقل در حوزۀ فقه اجتماعی وسیاسی، نقش بسیار تأثیرگذاری و تعیین کنندهای دارد و بـا تـوسعۀ گـسترۀ نفوذ عقلدر احکام شرعی، به نوگرایی در عرصۀ فقه شیعه میانجامد.
در پایان، در خصوص نقش عقل بـه جـهت قابلیت گستردۀ آن در رویکرد فقه نوگرا، عبارت برخی از اصحاب اندیشه را در پیوند اجتهاد و عقل در روزآمدی و کارامدی استنباط، از نظر میگذرانیم:
اجتهاد کارامد و تفقه روزآمد عبارت است از:
«فهم فـطرت نـمون و خردمندانۀ متون دینی در بـستر شـرایط»؛ به تعبیر دیگر تفقه یعنی «وحی و سنت» به اضافۀ «خردورزی متمحض» به اضافۀ «زمان آگاهی». آنگاه که نصوص دینی به ساخت خرد و زمان آگاهی عرضه شود، اجتهاد روی میدهد؛ زیرا آنگاه که عقل پا بـه عـرصۀدین فهمی مینهد، کارامدی دین تضمین میشود»(رشاد،[بیتا]،ش 12).
پی نوشت:
این متن خلاصه ای است از مقاله "نوگرایی در فقه شیعه" به قلم سید سجاد ایزدهی که در شماره 54 مجله"کتاب نقد" منتشر شده است.
- تاریخ نشر: يكشنبه / ۷ مرداد ۱۳۹۷