پیش از ورود به بحث در این فصل نخست دو اصطلاح اشتراک لفظی و اشتراک معنوی باید توضیح داده شوند. این دو اصطلاح، دو اصطلاح معروف در ادبیات هستند. اشتراک لفظی آن است که یک لفظ دارای چند معنای مختلف باشد. مثل کلمة شیر در فارسی و کلمة عین در عربی (که میگویند هفتاد معنا دارد از قبیل: چشم، چشمه، فرماندة لشکر، طلا، نقره و...). اشتراک معنوی آن است که یک لفظ تنها دارای یک معنا باشد ولی بر افراد متعددی صدق کند و در تمامی آن افراد به یک معنا استعمال شود. مانند اغلب کلماتی که در مکالمات روزمره از آنها استفاده میکنیم. مثلا کلمة انسان، درخت، اسب، میز، صندلی، .... کلمة انسان یک لفظ است با یک معنا اما افراد بیشماری دارد و در تمام آن افراد به یک معنا استعمال میشود. یعنی این طور نیست که انسان در فلان فرد معنایی غیر از انسان در فرد دیگر داشته باشد. بلکه انسان در تمام افرادش به یک معناست. پس از روشن شدن دو اصطلاح فوق میگوییم که ما در این فصل میخواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که مفهوم وجود که در فصل پیشین بدیهی بودنش ثابت شد، آیا مشترک لفظی است یا مشترک معنوی؟ بدین معنا که آن مفهوم واضح و بدیهی، آیا به چند معنا (لااقل به دو معنا) استعمال میشود، یعنی مشترک لفظی است؟ یا دارای یک معنا بیشتر نیست و در تمام افراد به همان معنای واحد استعمال میگردد، یعنی مشترک معنوی است؟ پاسخ دقیق به این سؤال با وجود روشن بودن آن در بدو امر از دو جهت اهمیت دارد. اولا به خاطر آنکه عدهای در گذشته مدعی شدند که وجود مشترک لفظی است و مخصوصا در مورد خداوند و سایر موجودات با صراحت تمام میگفتند وجود به دو معنا استعمال میشود. یعنی هنگامی که میگوییم «خدا موجود است» از کلمة وجود معنایی را اراده میکنیم غیر از معنای وجود در سایر موارد استعمال آن. بنابراین وجود در جملة «خدا موجود است» معنایی دارد که با معنای وجود در جملة «انسان موجود است» متفاوت است. ثانیاً به دلیل آنکه از نتیجة این بحث در فصل ششم یعنی «تشکیک وجود» استفادة مهمی خواهد شد، ناگزیریم در اینجا نظریهای کاملاًَ دقیق و با برهان طرح نماییم تا مبادا به مبادی بحث تشکیک وجود لطمهای وارد شود. تذکر دو نکته در اینجا ضروری مینماید. اول آن که باید بدانیم که بحث ما بحثی لفظی نیست که از حیطة مباحث فلسفی خارج باشد و سخن گفتن دربارة آن بر عهدة ادیبان قرار گیرد. زیرا معنا ندارد که برای یک بحث لغوی برهان عقلی اقامه شود. اگر این بحث لغوی بود اولا تنها در یک زبان خاص مثلا عربی کاربرد داشت و ثانیاً راه پاسخگویی به آن مراجعه به کتابهای لغت یا مراجعه به عرف اهل زبان بود. در حالی که این بحث، نه مخصوص به یک زبان خاص است و نه برای پاسخگویی به آن به کتابهای لغوی مراجعه میشود. بنابراین، بحثی است کاملاً فلسفی. در واقع در این بحث نمیخواهیم بدانیم که کلمة وجود در زبان عربی یا کلمة هستی در زبان فارسی مشترک لفظی هستند یا مشترک معنوی. بلکه میخواهیم بدانیم که آیا ما از همة مصادیق وجود با تنوعات مختلفی که دارند یک معنا و مفهوم درک میکنیم یا چند مفهوم مختلف و متباین درک میکنیم (صرفنظر از آن که آن را با چه کلمهای بیان کنیم). نکتة دوم آن است که فخر رازی در کتاب المباحث المشرقیه (ج1 ص 18) در مورد این بحث ادعای بداهت بلکه اولیه بودن میکند و صدر المتألهین آن را با عنوان حجت معتبر و عبارتهایی شبیه به آن، نقل کرده است[2]. یعنی اشتراک معنوی وجود نه تنها بدیهی بلکه اولی است. آنچه بر اولی بودن آن دلالت میکند (و تنبه میدهد) آن است که ما به هر زبانی سخن بگوییم رابطه و تناسبی بین موجودات مییابیم که بین موجود و معدوم یافت نمیشود واین نشانة آن است که تمام موجودها در مفهوم واحدی که معدومات از آن بیبهرهاند سهیم هستند. اگر موجودات از اشتراک معنوی برخوردار نبوده و با یکدیگر متباین بودند باید نسبت آنها با یکدیگر همانند نسبت آنها با معدومات باشد و حال آن که این چنین نیست. در هر صورت فلاسفه میگویند که مفهوم وجود، مشترک معنوی است، نه لفظی و برای سخن خویش برهانهایی ذکر کردهاند که ما در اینجا دوتا از آنها را توضیح میدهیم: نخستین برهان از دو مقدمه تشکیل شده است: مقدمة اول؛ وجود اقسام گوناگونی دارد (مقسم برای اقسام گوناگونی واقع میشود). مقدمة دوم؛ هرچه که اقسام گوناگون دارد حتماً واحد است. پس وجود (که مقسم تقسیمات گوناگون قرار میگیرد) حتما دارای مفهوم واحدی است. اما مقدمة اول بدیهی است، زیرا وجود به واجب الوجود و ممکن الوجود تقسیم میشود همچنین به علت و معلول و به جوهر و عرض و به مادی و مجرد و...تقسیم میگردد. مقدمة دوم نیز بدیهی است زیرا مقسم در هر تقسیمی همان وجه مشترک در اقسام است. مثلا در تقسیم حیوان به گاو و گوسفند و سگ و ... حیوان که مقسم این تقسیم است وجه مشترک همة آن اقسام است پس حتماً واحد است، نه متعدد. بنابراین، نتیجه نیز بدیهی خواهد بود. با این استدلال ثابت میشود که وجود دارای مفهوم واحدی است و مشترک معنوی است. برهان دوم آن است که همان طور که میدانیم نقیض وجود که عدم است مفهومی واحد است پس باید مفهوم وجود نیز واحد باشد وگرنه ارتفاع نقیضین پیش میآید در حالیکه ارتفاع نقیضین محال است. اما دلیل آنکه ارتفاع نقیضین پیش میآید آن است که اگر مفهوم عدم، واحد باشد و وجود مثلاً دو معنا داشته باشد، آنگاه اگر در جایی وجود با معنای اولش بود در آنجا دو چیز نخواهند بود یکی عدم (چون نقیض وجود است و اجتماع نقیضین محال است) و دیگری وجود به معنای دوم آن و این همان ارتفاع نقیضین است زیرا عدم و معنای دوم وجود هیچکدام حضور ندارند. این برهان را به صورت یک قیاس استثنایی میتوان بیان کرد: «اگر مفهوم وجود متعدد باشد مفهوم عدم نیز باید متعدد باشد»؛ «ولکن مفهوم عدم واحد است»؛ پس «مفهوم وجود نیز واحد است». برای رسیدن به این نتیجه، هم باید تلازم بین مقدم و تالی اثبات شود و هم باید بطلان تالی ثابت گردد. اما بطلان تالی بدیهی است زیرا واحد بودن مفهوم عدم امری بدیهی است. تلازم بین مقدم و تالی نیز با یک قیاس استثنایی دیگر ثابت میشود و آن این است که: «اگر مفهوم وجود متعدد باشد ولی مفهوم عدم واحد باشد ارتفاع نقیضین لازم میآید»؛ «ولی ارتفاع نقیضین محال است»؛ پس « در صورت واحد بودن مفهوم عدم، مفهوم وجود نیز واحد است». با توجه به این دو برهان میتوانیم به طور یقینی بگوییم که مفهوم وجود مشترک معنوی است، نه مشترک لفظی. اما همان طور که در ابتدای بحث نیز گفته شد بعضی گمان کردهاند که مفهوم وجود در میان خدا و سایر موجودات مشترک لفظی است[3]. این سخن البته با دلایلی که در بالا گفته شد، باطل میشود ولی علاوه بر آن میتوان گفت که ما وقتی میگوییم که «خدا موجود است» از کلمة وجود یا چیزی میفهمیم و یا هیچ چیز نمیفهمیم. اگر گفته شود که ما از این کلمه هیچ چیز نمیفهمیم این سخن علاوه بر آنکه خلاف وجدان است نتیجهاش آن است که ما هیچ راهی برای اثبات هستی خداوند نداریم و در واقع عقل خود را در این خصوص تعطیل کردهایم. اما اگر گفته شود که ما چیزی از آن میفهمیم، یا آن چیزی که میفهمیم همان است که از سایر موارد استعمال این کلمه میفهمیم. این سخن در واقع پذیرش اشتراک معنوی وجود است و یا چیز دیگری میفهمیم غیر از معنای وجود در موارد دیگر و میدانیم غیر از وجود چیزی جز عدم نیست. پس معنای این جمله که «خدا موجود است» آن است که (العیاذ بالله) «خدا معدوم است». این به آن معناست که با اثبات وجود برای خدا وجود را از او نفی میکنیم و چون هیچیک از صورتهای گذشته قابل پذیرش نیست اشتراک معنوی وجود اثبات میشود. در واقع باید گفت که کسانی که به اشتراک لفظی وجود بین خدا و دیگران معتقد شدهاند، بین مفهوم و مصداق خلط کردهاند. یعنی مفهوم وجود بین خدا و دیگر موجودات مشترک است هرچند مصداق وجود در خداوند با موجودات دیگر قابل مقایسه نیست.
[1] . ملاصدرا/اسفار/ج1/ص35 [2] . ملاصدرا/اسفار/ج1/ص35 [3] . شهرسناتی در ملل و نحل (ج1 ص192) این قول را به اسماعیلیه نسبت داده است.
- تاریخ نشر: يكشنبه / ۲۶ آذر ۱۳۹۶