|مؤسسه تخصصی آل یاسین|

emailآخرین رویدادها:  
  • آثـار ماندگـار 6
  • آثـار ماندگـار 5
  • رونمایی از کتاب شهیده ولایت
  • آثـار ماندگــار 4
  • آثـار ماندگــار 3
  • آثـار ماندگــار 2
  • اســوه تاریخ
  • آثـار ماندگـــار 1
adsپیوندها
امام خمینی
امام خامنه ای
archiveبایگانی
random-hadisحدیث تصادفی
سخنی از بهشت
adsاعلانـات

چگونه از عدم بوجود آمدیم؟

بازدید : ۷۶۴ بار
دسته بندی : اعتقادات ,
چگونه از عدم بوجود آمدیم؟

شـما می گویید خداوند جهان هستی را از «عدم» به وجود‌ آورده است، آیا این‌ سخن‌‌ معقولی است کـه ما از عدم بوجود آمـده باشیم؟ اساسا عـدم چیست که بتواند سرچشمه وجود شود، عدم چیزی نیست که از آن چیزی بوجود آید.


و آنگهی از نظر علوم طبیعی امروز این موضوع‌ قطعی است که در سراسر جهان چیزی‌ معدوم نمی شود همچنان که چیز تازه ای هـم بوجود نمی آید و آنچه در دل طبیعت، در آسمان ها و کهکشان ها، در عالم جانداران و گیاهان می‌ بینیم تغییراتی است که‌ در‌ صورت اشیاء موجود قدرت پدیدار است. (آیه 20-21 سوره الذاریات)
امام صادق (علیه السلام) در حدیث معروف «اهلیجه» (حدیث «اهلیجه» متضمن مناظره اما صادق (علیه السلام) است با طبیب هندی که در نتیجه‌ شبهه‌ هائی که آن طبیب در‌ زمینه‌ توحید‌ داشته است رفع گردیده است.) می فرماید: «تـعجب اسـت از مخلوقی‌ که خیال می کند خدا‌ از‌ بندگان خود پنهان است در صورتی آن مخلوق آثار صنع خداوند را در وجود خود می‌ بیند با ترکیبی که عقل را حیران می کند و تألیفی در بین اجزاء بدن به عمل آمده‌‌ کـه‌ شـبهه انکار صانع را از بین می برد».

هر وقـت بگوئیم عالم هستی از‌ عدم‌ بوجود‌ آمده منظور اینست که عالم هستی همواره نبوده و ازلی نیست‌ بلکه وجود آن حادث است، نه صحبت از تبدیل عدم بوجود است و نه سرچشمه گرفتن وجود از عدم‌، بنابراین‌ هـیچ‌ مـانعی در راه حدوث‌ موجودات وجود ندارد و قبول ازلی و قدیم بودن‌ جهان‌ هستی به اتکاء این بیان بسیار بی‌ پایه‌ است..این بود خلاصه پاسخ ما از جزء اول ایراد‌.


آری هر صاحب دلی آثار صنع و تدبیر الهی را در وجود خود می‌ بیند و صمیم قلب و صریح‌ وجدان به این حقیقت گواهی می دهد.
دل گواه است‌ که‌ در‌ پرده دل آرائی هست‌
هستی‌ قطه‌ نشان است‌ که دریـائی هـست
همان‌ موجودات دائما از شکلی به شکل دیـگر در مـی آیند با این حال تصور این‌ مـوضوع کـه چـیزی از عدم بوجود آید‌ چگونه‌ ممکن‌ است؟
از همه گذشته هر حادثه‌ای حتما زمان و مکانی لازم دارد‌، اگر جهان در ابتدا هیچ نبوده‌ و از عدم بوجود آمده، در چـه زمـان و چـه مکانی این حادثه صورت‌ گرفته؟ پیش از‌ آفرینش‌‌ جهان، زمان و مـکانی وجـود نداشت؛ چگونه در لامکان و لازمان آفرینش صورت‌ گرفت؟!
بنابراین‌ آیا بهتر نیست که اساسا آفرینش را انکار کنیم و جهان هستی را ازلی و قدیم‌ بـدانیم و البـته‌ در‌ صـورت‌ ازلی بودن احتیاجی به خالق و آفریننده نخواهد داشت...
این بود خلاصه ایـرادی که‌ در‌ پاره‌ای‌ از کلمات مادی ها دیده می شود و ما آن را «اشکال‌ ابداع» می نامیم.
این ایراد را می توان‌ به سه‌ قسمت‌ تجزیه کـرد:
قـسمت اول ایـن است که وجود و عدم نقطه‌ مقابل یکدیگرند چگونه ممکن است‌ عدم‌ بـوجود تـبدیل شود و چیزی از عدم بوجود آید یعنی سرچشمه وجود گردد؟
قسمت دوم اینکه‌ علوم‌ طبیعی‌ امروز تبدیل «وجود» به «عـدم» و «عـدم» بـه «وجود» را انکار می کند؛و در نتیجه با‌ مسأله‌ خلقت و آفرینش‌ سازگار نیست.
قسمت سـوم ایـنست کـه هر حادثه‌ای باید در «زمان‌ و مکان‌» واقع‌ شود، قبل‌ از آفرینش جهان زمان و مکانی نبود کـه آفـرینش در آن رخ دهـد... ما‌ پاسخ‌ هر یک از این سه‌ قسمت را جداگانه ذکر می‌ کنیم:
در پاسخ‌ قسمت‌ اول‌ ایراد بـاید بـه دو نکته توجه داشت:
1- با صور موجودات که حادث است چه می کنید؟
خوشبختانه این‌ ایـراد‌ قـبل‌ از هـمه متوجه خود مادیهاست و خودشان قبل از همه کس گرفتار این‌ اشکال‌ هستند و باید راه حلی بـرای آن فـکر کنند. زیرا همه می دانیم که جهان مادی همواره‌ در‌ تغییر‌ است و آنی آرامش و سـکون نـدارد، مـوجودات دائما در تغییرند و از صورتی به صورت‌‌ دیگر‌ در می آیند. همه چیز در حال دگرگونی‌؛ تحول‌، انقلاب‌ و تغییر شکل اسـت: در اعـماق‌ آسمان ها، عوالمی‌ در‌ حال تکوین و کواکبی در حال انفجار و از هم پاشیدن است، در رحم‌ جـانداران و در‌ درون بـذر گیاهان همواره نطفه‌ هائی شروع‌ به نمو‌ و رشد می نمایند‌ و در‌ مقابل‌‌ عده‌ای هم می میرند و اجساد آنها جزء‌ خـاک‌ مـی شود. ایـنها موضوعاتی‌ است روشن و غیر قابل تردید.
2- حال این سؤال پیش‌ می آید‌ کـه ایـن صورت هائی که دائما به موجودات دست‌ می دهد آیا موجود است‌ یا‌ واقعا جزء معدومات میباشد؟شکی نیست که‌ اشکال‌ و صـور مـوجودات‌ موجودند و الا تغییر در عدم و نیستی معنی ندارد.عدم چیزی نیست‌ که‌ تغییر و تـبدیل و تـحول‌ و انقلاب پیدا‌ کند‌ و بنابراین‌ که موجود اسـت‌ قـبل‌ از ایـنکه پدید آید‌ چه‌ بوده است؟
بد نیست در ایـنجا مـثالی ذکر کنیم تا مطلب روشن تر شود:
نقاش چیره‌ دستی‌ تصمیم‌‌ می گیرد تابلو نفیسی تـهیه کـند یک‌ صفحه‌ کاغذ یا‌ قـطعه‌ پارچـه‌ و یک چـند قـلم‌ مو و چـند‌ نوع رنگ‌ مختلف فراهم می سازد و بـا گـردش موزون و ماهرانه دست خود روی آن صفحه، تصویر‌ مورد‌ نظر را تهیه می کند، شکی نـیست‌ کـه‌ در‌ اینجا‌ حادثه‌ تازه‌ای رخ داده‌ و چیزی که‌ قـبلا نبوده‌ بوجود آمده و آن هـمان تـصویر مخصوص است.
البته کاغذ و پارچـه و رنـگ که مواد اصلی‌ این‌‌ صورت‌ است وجود داشته ولی در صورت و قالب‌ دیگری‌، همچنین‌ مـوادی که‌ انـرژی‌ لازم‌ را برای حرکت دست و پنـجه «نـقاش» ضـرورت داشته در بدن او وجـود داشـته. آن هم به این‌ کیفیت. خـلاصه ایـن صورت تازه‌ای است و حتما وجود هم دارد، به دلیل اینکه‌ ما از دیدن آن لذت می بریم، یعنی عکس العـمل خـاصی در چشم و دل ما دارد، چیزی که معدوم است‌ عـکس العـملی ندارد، مـا بـرای ایـن «نقش» ارزشی قائل هـستیم، پول در‌ مقابل‌ آن می دهیم، معدوم که ارزش ندارد.
حالا می پرسیم این تصویر قبلا کجا بود؟ در دل رنگ ها، در لابلای اجزاء کـاغذ و پارچه؟ البـته نه. آنچه بود ماده آن بود کـه الان هـم هـست‌، هـیچ‌ کـم و زیاد هم نـشده، ولی ایـن‌ صورت است که تازگی دارد و قبلا نبوده و به عبارت دیگر از عدم بوجود آمده است. اگر ممکن‌ نیست چیزی‌ از‌ عـدم بـوجود آیـد پس چرا‌ این همه‌ اشکال و صور دائما از عدم بـوجود مـی آیند.
بـدیهی اسـت در ایـن ایـراد کمترین تفاوتی میان «مواد» و «صورت‌ها» وجود ندارد، اگر ابداع چیزی از عدم‌ محال‌ است همه باید محال‌ باشد‌، چه در مواد چه در صور.
این مرغ زیبائی که آن را طاووس مـی نامیم با آن همه پرهای زیبا و دل غریب قبل از آنکه‌ نطفه‌ اش بسته شود کجا بود؟ البته مواد تشکیل دهنده بدن او در‌ زمین‌ و برگ درختان و موجودات دیگر وجود داشت اما این صورت کنونی تازه است قبلا در هـیچ جـا نبود؛ همچنین‌ درباره هر موجودی این حساب را می توان کرد.
مادی ها با این ایراد‌ بدون‌ توجه دست‌ و پای خود را بسته‌ اند و باید راه حل این ایراد را برای‌ خود پیدا کنند؛ هر راه حلی‌ آنـها بـرای حل این اشکال در باب صور موجودات فکر کنند‌ عینا‌ راه‌ حل ما در باب مواد موجودات خواهد بود.
به عبارت دیگر: حقیقت ابداع را در باب صـور مـوجودات ‌‌نمی توان‌ انکار کرد و این خـود بـهترین گواه برای امکان ابدا است.

کلید حل این‌ مغالطه‌ چیست؟

اینها گمان کرده‌اند اگر ما می گوئیم: جهان هستی از عدم‌ بوجود آمده منظور ایـن است که عدم‌ ماده‌ وجود جهان را تشکیل می دهد همان طور که «چوب» مـاده «مـیز» را؛ یـا اینکه منظور این است که موجودات از جهانی که نام آن را «جهان عدم‌ و نیستی» می گذاریم قدم به این جهان هستی گذارده‌ اند هـمانطور‌ ‌ ‌کـه‌ می گوئیم:من از فلان‌ شهر به این شهر آمده‌ام!

در حالی که هیچ یک از اینها منظور نسیت نـه «عـدم» مـاده تشکیل دهنده جهان هستی‌ است و نه «عالم عدم» مکان و محلی در‌ برابر‌ «عالم‌ وجود» می باشد، بلکه منظور از‌ این‌‌ تعبیرات‌ این است که «جهان هستی نبود و سپس بوجود آمد» و به تعبیر علمی «جـهان‌ مسبوق به عدم است».

گر‌ آقایان مادی ها راه حلی نتوانسته‌اند برای این «ایراد مشترک» پیدا کنند ما آن را پیدا کـرده‌ ایم‌، خـیلی هم ساده و روشن اسـت و آن ایـنکه:
اگر این ایراد را درست بشکافیم‌ می بینیم تمام آن بازگشت‌ به یک‌ مغالطه و سوء استفاده‌ از یک کلمه «از» می کند. ما می گوییم «جهان از عدم بوجود آمده» اما معنی کلمه «از» در اینجا مثل این نیست که مـی گوئیم «مـیز را از چوب ساخته‌اند‌» یا می گوئیم «این پارچه را از پشم تهیه کرده‌اند».
مثل اینک این آقایان این دو کلمه «از» را یکسان معنی کرده‌اند و تصور کرده‌اند کلمه‌ «از» در جمله «عالم از عدم بوجود‌ آمده‌» همان معنی را می دهد کـه در جـمله «میز از چـوب‌ ساخته شده»
به عبارت دیگر اینها گمان کرده‌ اند اگر ما می گوئیم: جهان هستی از عدم‌ بوجود آمده منظور ایـن است که عدم‌ ماده‌ وجود جهان را تشکیل می دهد همان طور که «چوب» مـاده «مـیز» را؛ یـا اینکه منظور این است که موجودات از جهانی که نام آن را «جهان عدم‌ و نیستی» می گذاریم قدم به این جهان هستی گذارده‌ اند هـمانطور‌ ‌ ‌کـه‌ می گوئیم: من از فلان‌ شهر به این شهر آمده‌ام!
در حالی که هیچ یک از اینها منظور نسیت نـه «عـدم» مـاده تشکیل دهنده جهان هستی‌ است و نه «عالم عدم» مکان و محلی در‌ برابر‌ «عالم‌ وجود» می باشد، بلکه منظور از‌ این‌‌ تعبیرات‌ این است که «جهان هستی نبود و سپس بوجود آمد» و به تعبیر علمی «جـهان‌ مسبوق به عدم است».
ایـن یـک تعبیر ساده و معمولی که به منظور حدوث‌ جهان‌؛ و ازلی‌ نبودن‌ آن گفته می شود و خیلی جای تعجب است که‌ این‌ عبارت تا این اندازه مورد سوء تعبیر و سوء استفاده واقع شده.
خلاصه اینکه هر وقـت بگوئیم عالم هستی از‌ عدم‌ بوجود‌ آمده منظور اینست که عالم هستی همواره نبوده و ازلی نیست‌ بلکه وجود آن حادث است، نه صحبت از تبدیل عدم بوجود است و نه سرچشمه گرفتن وجود از عدم‌، بنابراین‌ هـیچ‌ مـانعی در راه حدوث‌ موجودات وجود ندارد و قبول ازلی و قدیم بودن‌ جهان‌ هستی به اتکاء این بیان بسیار بی‌ پایه‌ است..
این بود خلاصه پاسخ ما از جزء اول ایراد‌.


منبع:
درس هایی از مکتب اسلام » آبان 1340، سال سوم - شماره 9

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • تاریخ نشر: يكشنبه / ۲۱ آبان ۱۳۹۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

پشتیبانی