|مؤسسه تخصصی آل یاسین|

emailآخرین رویدادها:  
  • آثـار ماندگـار 6
  • آثـار ماندگـار 5
  • رونمایی از کتاب شهیده ولایت
  • آثـار ماندگــار 4
  • آثـار ماندگــار 3
  • آثـار ماندگــار 2
  • اســوه تاریخ
  • آثـار ماندگـــار 1
adsپیوندها
امام خمینی
امام خامنه ای
archiveبایگانی
random-hadisحدیث تصادفی
سخنی از بهشت
adsاعلانـات

سرنوشت ثروت اندوزان

بازدید : ۶۵۳ بار
دسته بندی : قران ,
سرنوشت ثروت اندوزان

قرآن در جاهای‌ زیادی تصریح کرده است‌ کـه‌ انـفاق تمام اموال لازم نیست‌ بلکه‌ از زیاده‌روی در برخی از مـوارد؛جـلوگیری نـموده است

یا ایها‌ الذین‌ آمـنوا‌ ان کـثیرا مـن الاحبار و الرهبان لیأکلون اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله و الذین یکنزون‌ الذهب و الفضة و لا ینفقونها فـی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم
:بسیاری از احبار‌(علماء یهود) و راهبان مال های‌ مردم‌ را به ناحق مـی خورند و از راه خدا مردم را باز مـی دارند، و کـسانی را که طلا و نقره را گنج می کنند و آن را در راه خدا خرج نمی کنند، به عذابی دردناک نوید بده.
ما اگرچه در‌ پیرامون این آیه و همچنین آیه‌ی بعد، به حد کافی بحث نموده بودیم، ولی از آنجا که ظاهر جمله:
و الذیـن ینکزون الذهب... برای برخی درست مفهوم نگشته است؛ و چنین تصور کرده‌اند که ذخیره‌ نمودن‌ طلا و نقره به طور مطلق در اسلام حرام است و بایست هر فردی پس از تأمین زندگی، مازاد آن را در راه خدا خرج کـند و گـاهی گام فراتر نهاده، اساس این عقیده را‌ به‌ «ابوذر» غفاری نسبت داده‌اند لازم دیدیم که این مطلب را تعقیب کنیم، ولی ما شک نداریم که پیروان این عقیده به منظور تامین مرام سیاسی خود عـمدا و یـا سهوا، آیه‌ را‌ به چنین معنائی حمل نموده‌اند. و شخصیت و مقام علمی «ابوذر» بالاتر از آن است که کلام خدا را به همین نحو تفسیر کند.

 انفاق در راه خـدا در‌ غـیر‌ موارد لزوم، اگرچه یک امر مـستحب مـؤکد اسـت،و انسان می تواند پس از اخـراج حـقوق لازم باقیمانده را به خود اختصاص دهـد لکـن جامعه اسلامی حق ندارد به طور کلی این وظایف مستحبی‌ را‌ ترک بگویند‌، و در صورت وجود چـنین تـصمیم؛ حاکم شرع باید مداخله نموده و در رواج آن بـکوشد.


جای گفتگو نیست که در تمام قرون اسلامی، بنیان‌ گذاران تمام‌ ادیـان‌ کـه‌ خود را منتحل و منتسب به اسلام‌ می کنند‌ با‌ ظواهر قرآن برای مدعاهای خود استدلال نموده و می نمایند ولی مسلمان روشن ضمیر نبایست به هر گفته‌ ای گوش دهد، بلکه بایست به علمای‌ واقعی‌ دین‌ مـراجعه نـموده و حـقیقت را دریابد؛ یا به قدری دانا‌ و تـوانا‌ گـردد؛ کـه بتواند شخصا در صحت یک مطلب و عدم صحت آن اظهار نظر کند.
روی این اساس؛ گروهی که‌ در‌ کشورهای‌ اسلامی بسر می برند و تمایلاتی چنین دارنـد و یـا واقـعا به اصول اشتراکی‌ معتقدند؛ برای اینکه از همه چیز به نفع خـود استفاده کنند بدون اینکه از اصول مسلمه اسلامی آگاهی بدست‌ آورند‌، ظاهر‌ برخی از آیات را(به خیال خودشان) عنوان کرده، و خواسته‌ اند از عـقیده‌ دیـنی‌ گـروهی بهره‌ برداری نمایند،در صورتی که خود آنها از مخالفان سرسخت عقیده و مذهبند ولی اصـول اشتراکی به آنها‌ اجازه‌ می دهد‌ که از هر چیز به نفع مرام(انقلاب)استفاده کنند؛حتی برای گمراه‌ کردن‌ طبقه‌ای‌ کـتاب هائی بـه طرز مـخصوصی نوشته می شود، و چنین وانمود می کنند که شالوده اسلام بر اساس اشـتراکی‌ نـهاده‌ شده‌ است و این سنخ کتاب ها در کشورهای عربی بیشتر به چشم می خورد.
در انقلاب 1324-آذربایجان‌ یکی‌ از دانشمندان آن سامان را بـه کـمیته مـرکزی دعوت نموده بودند و از او خواسته بودند‌ که‌ در‌ پایه‌ گذاری این نهضت ملی؛با آنـان هـمکاری کـند و چنین وانمود کرده بودند که آنها‌ برای‌ تحکیم اصول و مبانی آئین اسلام و به منظور پیـش بـردن هـدف اسلام که صریحا می گوید‌:
و الارض‌ وضعها‌ للانام :تمام زمین برای عموم مردم آفریده شـده اسـت (یعنی کسی حق ندارد قطعه‌ای از‌ زمین‌ را به عنوان مالکیت به خود اختصاص دهد) مسلح شـده‌ اند، و جـان بـر کف نهاده‌اند‌.
دانشمند‌ مزبور‌ در آن محل از راه های گوناگونی با آنها به گفتگو پرداخته بود که فـعلا مـحل گفتن‌ آنها‌ نیست‌،و یکی از سخنان شیرین او این بود که:چطور شد شما آقـایان‌! حـامیان‌ اسـلام!از میان هزارها احکام و قوانین و صدها برنامه،فقط به یاد تقسیم اراضی افتاده‌ اید در صورتی که آدم‌ کشی‌ که‌ کـار روزمـره شما است،و نوکری اجانب که شیوه عملی هر فرد وابسته‌ به این‌ حـزب اسـت،یـکی از محرمات قطعی و واقعی‌ اسلام‌ است‌،-مع ذلک-کوچکترین واهمه‌ای از آنها ندارید‌،سخنان‌ گرم و آتشین آن دانشمند به قدری مـؤثر و نـافذ بود؛که گروهی را تحت تأثیر‌ قرار‌ داده و خشم عده‌ای را علیه‌ خود‌ برانگیخته بـود‌ هـرگاه‌ عنایات‌ برخی از افراد صالح خیراندیش نبود‌؛ممکن‌ نبود جان به سلامت ببرد.

نظر قرآن در انفاق اموال

عـلی‌رغم آنـچه این‌ گروه‌ مفرض مدعی شده‌اند، قرآن در جاهای‌ زیادی تصریح کرده است‌ کـه‌ انـفاق تمام اموال لازم نیست‌ بلکه‌ از زیاده‌ روی در برخی از مـوارد؛جـلوگیری نـموده است؛ اینک چند نمونه‌ ای از‌ آنها‌:
1-خذ مـن امـوالهم صدقة تطهرکم‌ و تزکیهم‌ بها‌(توبه:103) «از‌ اموال‌ آنها زکات بگیر،تا‌ قلوب‌ آنها را پاک کـنی» صـریح آیه گواهی می دهد که پیـامبر اکـرم(صلی الله و علیه وآله) مامور اسـت بـرخی‌ از‌ امـوال مردم را به عنوان صدقه بگیرد‌، و باقیمانده‌ را بـرای‌ خـود‌ آنها‌ واگذار کند، هرگاه انفاق‌ تمام مازاد لازم بود، گفتن چنین جمله «خـذ مـن اموالهم» (:قسمتی از اموال آنها را‌ بگیر‌) صـحیح نبود و بکار بردن «مـن» کـه‌ در‌ لسان‌ دانشمندان‌ «من‌» تبعیضی نـامیده مـی شود‌ بی جا‌ و لغو می گردد.
2-و الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقترو او کان بین ذلک قواما(فرقان: 67‌): بندگان‌ خـدا‌ کـسانی هستند:که هنگام بذل و بـخشش زیـاده‌ روی‌ نـمی کنند‌،و در‌ عین‌ حال‌ بـخل‌ نـمی‌ روزند و میان این دو معتدل مـی باشند هـرگاه انفاق مازاد یا فقط مازاد طلا و نقره لازم بود و هیچ کس حق نداشت بیش از مـورد لزوم خـود را تملک‌ کند در این صورت دستور مـیانه‌ روی بـی‌ جهت می گردد.
3-و لا تـجعل یـدک مـغلولة الی عنقک و لا تبسطها کل البـسط فتقعد ملوما محسورا(الاسراء)29:دست خود را بگردن بسته مدار(کنایه‌ از‌ این است که بخل مورز)و از حـد اعـتدال در انفاق قدم بیرون مگذار زیرا پایـان ایـن کـار حـسرت اسـت و ملامت.
4-الذین یـقیمون الصـلوة و مما رزقناهم ینفقون(بقره:3):کسانی که نماز‌ می گزارند‌، و از آنچه روزیشان کرده‌ایم انفاق می کنند؛ صریح آیه بـه حکم کـلمه «مـما» این است که برخی از اموال خود را انفاق می کنند،ایـنها نـمونه‌هائی است کـه در‌ ایـنجا‌ از نـظر خـوانندگان گذشت باز‌ هم‌ آیات دیگری هست که صریحا مطلب فوق را تأکید و تثبیت می نماید.
بنابراین هرگاه در قرآن آیاتی برخوردیم که به حسب ظاهر از انفاق تمام ثروت‌ تعریف‌ می نماید،روی جـهاتی است‌ که‌ تاکنون تذکر می دهیم مثلا اینکه می فرماید:الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سر او علانیة (بقره 274) کسانی که اموال خود را شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق می کنند و یا آیات دیگر‌ که‌ بـه همین مـضمون وارده شده است‌(به سوره بقره آیه‌های 261 و 262 و 265 بازگشت شود.)، منظور از تمام این ها چیزی نیست که مناقض با آیات قبلی باشد که برای انفاق حد و حدودی معین نموده است؛ بلکه مقصود، انفاق یک ثروتی اسـت‌ کـه عرفا در چنین موارد گفته می شود که فلانی تمام ثروت خود را در راه خدا داد‌؛ در صورتی که‌ در‌ باطن‌ مقداری از ثروت خود را داده اسـت؛ ولی از آنـجا که این مرد بیش از وظـیفه لازم ‌‌انـفاق‌ نموده، و آنچه را داده بیش از آن بوده که برای خود نگاه داشته‌ است‌،-از‌ این لحاظ-گفته می شود که وی تمام اموال خود را در راه خدا داده و یا‌ می دهد.
نکته دیگر ایـنکه، ایـن دسته از آیات که بـه حسب ظـاهر دلالت دارند‌ بر اینکه مردان متقی‌ و یا‌ مؤمن کسانی هستند که اموال خود را انفاق می کنند،متکفل بیان یک برنامه استحبابی است؛که مخالفت آن ضرر ندارد،و از هر نظر با آیه‌هائی که دستور مـی دهد کـه قسمتی از اموال‌ را در اختیار سائل و بینوا بگذارید فرق دارد.
خلاصه:اسلام نظر خود را درباره مقدار انفاق و خرج کردن در ضمن یک جمله کوتاهی بیان فرموده است اینک درباره آیه زیر دقت‌ بیشتری‌ نـمائید کـه نظر اسـلام خوب مشخص است.
و الذین فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم:کسانی که در ثروت آنها سائل و محروم سهمی دارنـد.هرگاه بنا بود که تمام مازاد را، سائل‌ و محروم‌ ببرند،گفتن ایـنکه سـائل و مـحروم سهمی؛دارند،صحیح نبود.

تفسیر آیه مورد بحث

ظاهر آیه می رساند که کسانی که طلا و نقره را حبس مـی نمایند ‌ ‌و آنـرا در راه خدا خرج نمی کنند‌، در‌ انتظار عذاب الهی باشند، ولی باید دید؛ که مقصود از«سبیل الله» چـیست آیـا مـقصود تمام مصارف خیریه ایست که حد و حدودی ندارد؛ و تحت شمار نمی آید، یا اینکه مقصود‌ از‌«سـبیل‌ الله» یک موارد معینی است‌ چنانکه‌ در‌ برخی از آیه‌ها نیز همین لفظ در یک مورد معینی بـکار رفته است.
هرگاه مـقصود،مـطلق مصارف خیریه و کارهای نیک باشد در‌ چنین‌ صورت‌ با آیات دیگر که برای انفاق حدی معین‌ کرده‌ است مناقض خواهد بود،ولی اگر منظور،یک موارد معینی باشد،نه با آیه‌های دیگری مـتناقض می شود،و نه بر‌ مدعای‌ قائل‌ دلالت خواهد نمود.
مفسران تقریبا به اتفاق کلمه معتقدند که مقصود‌ از«سبیل الله» در آیه زیر جهاد است:
و انفقوا فی سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة (بقره‌:195‌) در‌ راه خدا(جهاد) انفاق کنید و خـود را بـه مهلکه میفکنید،و گواه‌ مفسران‌ بر اینکه مقصود از آن،جهاد است،همان ماقبل و مابعد آیه است که صریحا درباره جهاد‌ است‌،بنابراین‌ هیچ اشکالی ندارد، که بگوئیم مقصود از آن لفظ در این آیه‌ ایـنست‌ کـه‌ کسانی که اموال خود را کنز می کنند و آن را در راه خدا،(مانند جهاد،و امثال آن‌ که‌ انفاق‌ در آن موارد لازم و واجب است) خرج نمی کنند، در انتظار عقاب الهی باشند.
تصور‌ نشود‌ که می خواهیم بگوئیم: کلمه «سـبیل اللّه» در هـر دو مورد در یک معنا‌ (جهاد‌) استعمال‌ شده است، تا گفته شود «که در آیه‌ای که در سوره بقره است، سیاق و روابط‌ آیات‌ قرینه بر خصوصیت معنا است،ولی در مورد بحث چنین قرینه‌ای وجود نـدارد‌»
بـلکه‌ مـا‌ می خواهیم بگوئیم:مراد از«سبیل اللّه»در مـورد آیـه مـورد بحث مواردی است که به حکم شرع‌ و فقه‌ اسلامی،لزوم انفاق در آن موارد واجب و لازم است مانند جهاد، زکوة‌ و خمس‌،و امر‌ بمعروف؛نهی از منکر، و گنج کـردن ثـروت در چـنین مواقع حرام است و مقصود از استدلال‌ با‌ آیه‌ سـوره بـقره تقریب بذهن بود که ملاحظه کنید چه‌ رقم این کلمه در‌ یک‌ مورد به خصوصی (جهاد) بکار رفته است؛ با این فـرض هـیچ اشـکال ندارد،که همین کلمه در‌ یک‌ معنای دیگری که از آن مورد، وسیع‌تر، و از مـعنای مطلق خود کمی محدودتر‌ باشد‌، و آن همان مواردی است که خدا در آن‌ اه‌ انفاق‌ را واجب نموده است بکار رفته بـاشد‌.

  کسانی که طلا و نقره را حبس مـی نمایند ‌ ‌و آنـرا در راه خدا خرج نمی کنند‌، در‌ انتظار عذاب الهی باشند، ولی باید دید؛ که مقصود از«سبیل الله» چـیست آیـا مـقصود تمام مصارف خیریه ایست که حد و حدودی ندارد؛ و تحت شمار نمی آید،یا اینکه مقصود‌ از‌«سـبیل‌ الله» یک موارد معینی است‌ چنانکه‌ در‌ برخی از آیه‌ها نیز همین لفظ در یک مورد معینی بـکار رفته است.


بـنابراین‌ مـا و طرف هر دو قبول داریم که بخل‌ ورزی از انفاق اموال در سبیل‌ الله‌ حـرامست، ولی او مـی گوید: مقصود‌ مطلق‌ مواردی است که‌ انفاق‌ در‌ آنجا، مستحسن است، اما ما می گوئیم‌،به حکم‌ سائر آیات که انـفاق را مـحدود نـموده،و به حکم ضرورت فقه اسلام که‌ در‌ غیر موارد لازم، انفاق متسحب است، منظور‌ از آن مواردیست کـه‌ انـفاق‌ در آنـجاها لازم و واجب به شمار‌ رفته‌ است،و هرگونه امتناع در برابر آن، ممنوع تلقی گردیده است.
اتفاقا روایاتی کـه‌ از‌ خـاندان وحـی و رسالت بدست ما‌ رسیده‌ است‌ همین مطلب را‌ تأیید‌ می نماید و دانشمندان چنین نقل‌ می کنند‌،کـه پیـامبر اکرم پس از نزول آیه فرمود:مالی که زکوة آن داده شود،آن‌ در‌ عداد کنزهای حرام نیست؛و ایـنکه رسـول‌ اکـرم‌ فقط از‌ زکوة‌ اسم‌ برده است، از باب‌ بیان یک مصداق روشنی بوده است وگرنه مـنظور مـطلق انفاق های لازم است.
برخی از دانشمندان‌ خواسته‌ اند‌ از آنجا که اطلاق «سبیل الله‌» را‌ در‌ انفاق‌ واجب‌ و مـستحب حـفظ کـنند‌، آیه‌ را چنین تفسیر نموده‌اند: مقصود؛ کنز نمودن اموال است؛ به طوری که باب عمل به انفاق های مستحب بسته شـود، و خـیرات‌ و مبرات‌ بطور‌ کلی از بین برود، و دستورهای انفاقی اگرچه‌ طبعا‌ مستحب‌ و غیر‌ لازم اسـت‌ ولی کـنز ثروت به طور مطلق که مستلزم اضمحلال،این سنخ دستورات باشد نیز حرامست.سپس گفتار خـود را،بـا سـخنی که، «ابوذر» در مجلس «عثمان» با حضور«کعب‌ الاحبار» گفته است؛تایید می نماید؛ و مـی فرماید:کـعب معتقد بود،کسی که بدهی لازم خود را بدهد، کنز کردن اموال بر او حرام نیست، ولی «ابوذر» با کمال خـشم و غـضب رو به خلیفه‌ کرد‌،و گفت:لا ترضوا من الناس بکف الاذی حتی یبذلوا المعروف و قد یـنبغی لمـؤدی الزکوة ان لا یقتصر علیها حتی یحسن الی الجیران و الاخـوان و یـصل القـرابات:«مجرد اینکه مردم به یکدیگر‌ ضرر‌ نرسانند کـافی نـیست، بلکه شایسته است در مقام انفاق به دادن زکوة اکتفا نکنند؛و لازم است به همسایگان،بـرادران و خـویشاوندان نیکی کنند.»
می توان در‌ تایید‌ نـظر فـوق گفت:چـنانکه شـارع‌ مـقدس‌ شدیدا علاقمند است که واجبات شـرع عـملی گردد،همچنین علاقه دارد که مستحبات شرع مقدس به کلی متروک نگردد،و یک وظـیفه مـستحبی را اگرچه هر‌ فردی‌ مستقلا با قـطع نظر‌ از‌ دیگران می تواند تـرک کـند؛ولی جایز نیست که تمام افـراد تـصمیم بگیرند که وظایف استحبابی را بطور کلی ترک نمایند؛ و اثری از آن به چشم نخورد.
انفاق در راه خـدا در‌ غـیر‌ موارد لزوم، اگرچه یک امر مـستحب مـؤکد اسـت،و انسان می تواند پس از اخـراج حـقوق لازم باقیمانده را به خود اختصاص دهـد لکـن جامعه اسلامی حق ندارد به طور کلی این وظایف مستحبی‌ را‌ ترک بگویند‌، و در صورت وجود چـنین تـصمیم؛ حاکم شرع باید مداخله نموده و در رواج آن بـکوشد.
آنـچه دانشمند مـزبور‌ فـرموده بـه ضمیمه تأییدی که از خود ایشان شـنیده شده است در اینجا‌ نگارش‌ یافت‌ ولی آنچه را مؤید مطلب خود قرار داده‌اند همان حدیثی است کـه طـبری درج 5 ص 67،نقل نموده ‌‌است‌، و درسند این حـدیث افـراد دروغـگو مـانند «سـری» و مجهول الهویه مـانند «شـعیب» قرار‌ گرفته‌ است‌؛و از این نظر این سند از نقطه نظر علماء رجال بسیار ضعیف است.

در پایان‌:

تـذکر مـی دهیم:بـعضی از مفسران عامه که در پیرامون آیه بحث نـموده‌اند بـرای‌ تـکمیل بـحث از نـظر‌ روایـت‌؛ «ابوذر» را متهم کرده‌اند که وی معتقد بود که بایست مازاد زندگی را در راه خدا انفاق نمود و شواهدی برای گفتار خود از تاریخ و حدیث آورده اند،ولی به نظر ما تمام‌ این نسبت ها بیجا و بـی‌اساس است،و به خواست خدا در یک موقع دیگر درباره بی پایگی این نسبت،با شما سخن می گوئیم.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • تاریخ نشر: سه شنبه / ۱۱ مهر ۱۳۹۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

پشتیبانی