برخی شبهه افکنان، در مورد قرآن، میگویند که: در قرآن هیچ دستور اخلاقی جدید و برجسته ای نسبت به آنچه قبل از اسلام مطرح بوده است ارائه نشده است. قرآن اخلاق انسانی را به اخلاق طبقاتی تبدیل کرده است یعنی اخلاق بر حسب ارزش متفاوت انسانها، متفاوت می شود و اصول اخلاقی را از کلیت و جهان شمول بودن انداخته است. مهمترین بخش این انحراف مربوط به نابود کردن اخلاق در مورد غیرمسلمانان، بردگان و زنان است.
کسی که پیوسته بر سجاده است و دستانش به دعاست اما مروت و صفا را تجربه نکرده و عاطفه و عشق و احساس را تمرین نمی کند، همچون باغبانی است که خرمن خرمن پوست در آغوش خاک می نهد غافل از آنکه حتی یکی کارگر نشده، و از خاک سر بلند نمی کند!
وقتی پوست دست یا صورت شما خشک و خشن می شود چه می کنی؟ سمباده می کشی؟ سوهان می کشی؟ سنگ پا می کشی؟ نه! چرا؟ چون این ها همه زبر و خشک و خشن اند و نه تنها پوست را نرم و لطیف نمی کنند، بلکه آن را زخمی و خونین هم خواهند ساخت به همین خاطر شما با پماد یا کرم که خود نرم و لطیف است با آن رفتار می کنید و پوست نیز نرمی و لطافت و طراوت خود را باز می یاید.
قرآن در بسیاری از تمثیلات خود با مهارت زایدالوصفی حالات روحی و نفسانی انسان ها را بیان نموده و با ارائه تابلوهای بدیع، چهره های گوناگون افراد و حالات و روحیات آن ها را ماهرانه به تصویر کشیده است؛ به گونه ای که هر کسی می تواند این حالات را در هر زمان و هر مکان و در اشخاص پیرامون خود سراغ گیرد و درباره چهره های زشت یا زیبای آن ها قضاوت کند.